سرویس خبری ایران من: در این گفتوگوی تحلیلی، دکتر لاریجانی به بررسی مفهوم هویت ایرانی-اسلامی و چالشهای پیش روی آن در دنیای معاصر میپردازد. او با تکیه بر تجربه و دانش خود، دیدگاههای عمیقی درباره رابطه متقابل ایران و اسلام، پویایی هویت در جامعه، و اهمیت توجه به مقتضیات زمان ارائه میدهد. لاریجانی در این مصاحبه به موضوعات مهمی همچون ضرورت حفظ توازن میان عناصر هویتی، چالشهای توسعه اقتصادی، و راهکارهای تقویت جایگاه فرهنگی ایران در منطقه میپردازد.
هویت و تمدن ایرانی
هویت جامعه ایستا نیست
آقای دکتر لاریجانی! هر بار با شنیدن نام ایران، چه حسی به شما دست میدهد؟
به گزارش ایران من، حس افتخار و اینکه درکشوری زیست میکنیم که از یک سابقه تمدنی بسیار ارزشمند برخوردار است. ایران کشوری است که در طول تاریخ همیشه به عنوان یک تمدن فرهنگی از آن یاد میشود. همه تمدنها ابعاد مختلف دارند ولی یک نقطه درخشنده در آنها دیده میشود. در تمدن ایرانی، ویژگی فرهنگی تابناک است، به همین دلیل در زندگی متعارف مردم هم میبینید که کنار قرآن و سایر کتب ادعیه، حافظ هم هست. همین علایق ادبی و فرهنگی جامعه ما را نشان میدهد. شما در فرنگ این را نمیبینید که آثار شکسپیر را کنار خودشان در خانهها بگذارند. ممکن است ابعاد اقتصادی بیشتر مورد توجهشان باشد. از این جهت توجه به ایران و تمدنمان باعث افتخار همه ایرانیان است.
تعامل اسلام و ایران
با این حساب میشود این سؤال را پرسید که کدام ایران، چون وقتی ما از ایران فرهنگی صحبت میکنیم فراتر از مرزهای جغرافیایی و فراتر از این گربه خفته در قلب خاورمیانه است. به نظر شما، آیا ما به ایران فرهنگی توجه کافی را داشتیم؟
در این زمینه تاریخ ایران فرازوفرود داشته و یکسان نبوده است. در یک زمانهایی دولت مرکزی قوی بوده و بنابراین توانسته ابعاد فکر ایرانی را گسترش دهد و به بخشهای دیگر توجه کند. گاه هم نبوده یا ایران مورد تجاوز قرار گرفته است،. مثل زمانی که مغولها به ایران حمله کردند بنابراین یک ازهمپاشیدگی وجود داشته است. اما ظرفیت تمدنی ایران همیشه طوری بوده که حتی مهاجمین را توانسته در دل خود هضم کند که این قدرت تفکر تمدنی ایران را نشان میدهد و به همین دلیل جاذبهای ایجاد کرده است.
مثلاً بخشهایی از حوزه آسیای میانه، قفقاز و آسیای مرکزی تحت تأثیر این فرهنگ قرار گرفتند، حالا چه از نظر زبان و ادب فارسی و چه از نظر خلقوخو و سنتهای اجتماعی و یا از نظر گرایشهای معنوی. یا بعد از اینکه مردم ایران اسلام آوردند و تفکر اسلامی با تفکر ایرانی ممزوج شد، فکر عمیقی را بوجود آورد که این جاذبههایی را در کشورهای دیگر ایجاد کرد. مثلاً ایران یک پایگاه بزرگ در حوزه حکمت اسلامی شد. شما در همه کشورهای اسلامی چنین عظمتی را نمیبینید که از درون آنها شخصیتهایی مثل ابنسینا و ملای رومی و ملاصدرا و بسیاری دیگر ظهور کنند. این فکر منسجم حکمت در ایران، یک موضوع درخشنده شد، لذا کشورهای دیگر که زبانشان ممکن است فارسی نباشد، عربی یا لاتین باشد، این تمدن و خصوصیت ایرانی را مورد توجه قرار دادند.
پویایی هویت در جامعه معاصر
وقتی این رو میفرمودید یاد کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» شهید مطهری افتادم، شما داماد ایشان هستید و به توصیه ایشان از رشته علوم کامپیوتر، به فلسفه تغییر دادید. شاید این سؤال را بشود اینطور مطرح کرد که هیچ موقع بوده که هویت اسلامی و ایرانی در تضاد با همدیگر قرار بگیرند یا نه همیشه توانستهاند یک ترکیب موفقی را ایجاد کنند؟ نکاتی که فرمودید حاکی از خدمات متقابل ایرانیان به اسلام و اسلام به ایران است و البته شهید مطهری هم آن کتاب را در سال ۱۳۴۹ نوشت در اوج تبلیغات باستانگرایی دوره پهلوی، امروز وقتی نگاه میکنیم شما چه تصویری از این عناصر هویتی دارید؟ شاید بشود گفت هویت ایرانیان متشکل از سهگانه ایران، اسلام و تشیع است. آیا در سیاستگذاریهای کلان و برنامهریزیهای اصلی در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، امنیتی، بینالملل، سیاست خارجی و… ما توانستهایم هر سه این عناصر را با همدیگر با یک سهم ببینیم و توازن بر قرار کنیم یا همیشه ترجیح یکی بوده بر دیگری که این هم داریم آثارش را میبینیم که منجر به تضعیف هر سه عنصر میشود چون هر سه با همدیگر یک هویت را میسازند.
این تا حد زیادی بستگی به تلقیای دارد که ما از هویت جامعه داریم و اینکه چه نسبتی با آن برقرار میکنیم. معمولاً فیلسوفان و جامعهشناسان وقتی درباره هویت جامعه صحبت میکنند ذهنشان سمت سنتهای اجتماعی، مذهب، اخلاق، تاریخ یا گذشته و حال و آینده میرود. برخی از آنها مثل دورکیم بیشتر خصلتهای اجتماعی را مبنا قرار میدهند و برخی مثل ماکس وبر بر تاریخ و اخلاق و دین توجه بیشتری کردهاند و برخی از متفکران که معاصر ما هم بودهاند مثل باومن هویت سیال را مورد توجه قرار دادند. البته کمی گرایشهای چپگرایانه دارد ولی تلقی او این است که هویت جامعه هیچ وقت ثابت نیست و گرایش به پیشامدرن و پسامدرن دارد. پیشامدرن همین سنتها و تاریخ را میگوید که حالت ثبات دارند و پسامدرن به دلیل نفوذ اقتصاد جهانی و جهانی شدن و امورات دیگر است که گرایشهای فراجغرافیایی بوجود میآورد، در واقع هویت جامعه را هم امر سیال میبیند. تصور من این است که کلاً هویت جامعه چه در پیشامدرن و چه پسامدرن حالت ایستا ندارد و همیشه در حرکت است. به خاطر اینکه حتی اگر در گذشته به تاریخ نگاه کنیم روایتی که امروز از تاریخ داریم تغییر میکند، و اگر به سنتها هم نگاه کنیم قرائتی که امروز از سنتها داریم همیشه یکسان نیست و برحسب دادهها تغییر میکند. وقتی ما راجع به هویت جامعه فکر میکنیم باید ذهنمان برود سمت یک تابع پیوسته که هر لحظه تغییر دارد ولی خود این تابع تشخص دارد. یعنی هویت جامعه تشخصاش به این تابع است و نه به نقطهها. اگر اینطور در نظر بگیریم همیشه میتوانیم نسبت به هویت جامعه هم تغییر را و هم تشخص را ملاحظه کنیم.
چالشهای اقتصادی و فرهنگی
برگردم به این مسأله که نگاه ما به هویت جامعه چگونه میتواند باشد. این بستگی به این دارد که تعامل شما با پدیده موجود چگونه باشد. گاهی فرق هست در رفتارها، بستگی به نگاه ما به این پدیده دارد، گاهی اینطوری است که فکر میکنیم رفتار غلوآمیز و یا رفتاری که مقتضیات زمان را در آن توجه نکنیم میتواند ما را موفق کند. یادی از شهید مطهری کردید. ایشان درباره اسلام کتابی دارد به نام «اسلام و مقتضیات زمان» و بحثی دارد که یکی از عللی که در قرون وسطی مسیحیت دچار چالش و بحران شد این بود که به مقتضیات زمان توجه نمیکرد. اگر در مذهب هم حالت ایستا پیدا کنید مطابق آن تابع حرکت نکردید. بنابراین تقابل ایجاد کردید چون جامعه در حال تغییر است و شما ایستائید و متناسب با مقتضیات زمان حرکت نکردید. یا حتی اگر ملیگرایی ایستا باشد و تغییر نکند باز هم تقابل ایجاد میکند چون جامعه در حال حرکت است. فرض کنید ثابتترین امر ادبیات فارسی است و این هم ایستا نیست و مستمراً با لغات و در تعامل بینالمللی باید تغییر ایجاد شود. حالا اگر جمود داشته باشید، متناسب با حرکت جامعه رشد نمیکنید بنابراین یک تافته جدا بافته میشوید، یعنی از صحنه هویت جامعه حذف میشوید و جای آن چیز دیگری قرار میگیرد که این به نفع جامعه نیست. همین وضع در مورد مذهب هم صادق است. بنابراین آنچه میتواند تعامل سازنده به وجود بیاورد این است که حد این امور درست و متعادل در نظر گرفته شود و همه در ذهنمان این باشد که جامعه در حال حرکت آن به آن است و شما همیشه باید خودتان را در هر سه بخش برای تغییرات آماده کنید. مثل آن تابع را در نظر بگیرید. اگر چنین باشد همیشه تعامل سازنده دارید اما اگر یکی از این مؤلفهها حالت ایستا پیدا کند و متناسب با تغییرات رشد نکند حالت تقابل بوجود میآید یا از حرکت هویتساز جا میماند.
اگر برگردیم به گذشته، شما تصور میکنید که این تقابل در مواردی رخ داده است؟
بله حتماً رخ داده است. به شرایط زمان بستگی دارد. بعضی از زمانها تقابل وجود داشته است. خیلی قدیم هم نرویم؛ در زمان رژیم گذشته این تقابل بوجود میآمد، چون یک جریانهایی با یک غرض سیاسی روی ملیگرایی میخواستند افراط کنند و توجه نمیکردند که در ملیگرایی هم باید متناسب با شرایط تغییرات متناسب بوجود بیاید، به همین دلیل تقابل ایجاد میشد. در تفکر اسلامی هم همینطور است و فرقی که مرحوم حضرت امام و آقای مطهری و دیگران با برخی از روحانیون دیگر داشتند، در همین بود که مرحوم آقای مطهری و بسیاری از بزرگان انقلاب شرایط زیستی جامعه را به خوبی درک میکردند و اسلام را متناسب با آن تفسیر و تعبیر میکردند و یا برای نیازهای جامعه متناسب با شرایط فکر اسلامی تولید میکردند. بعضی هم توجه نداشتند. آنجا که توجه نداشتند تقابل ایجاد میکرد. حضور شخصیتهایی مثل حضرت امام و دیگران باعث شده بود که جوانان و افراد مستعد که فکر دینی دارند همیشه به این نگاه کنند که در اسلام هم حرکت رو به جلو وجود دارد، بستگی دارد که ما مقتضیات زمان را چگونه درک کنیم.
در اوایل انقلاب بحثهای مثل امت و ملت یا اسلام برای ایران یا ایران برای اسلام مطرح بود، آیا به نظرتان ما توانستیم بعد از سالها به یک نقطه تعادل و توازنی در این زمینه برسیم؟ یعنی به همان نقطه خدمات متقابل ما رسیدیم، یا هنوز در جاهایی در یک بخشی از جامعه نگاه ملی خیلی دارد پررنگ میشود، از نظر حاکمیت نگاه مذهبی. آیا توانستیم در هر دو عرصه، هم در عرصه حاکمیتی و هم در عرصه اجتماعی این توازن را برقرار کنیم و این سه را – ایران، اسلام و تشیع – را در یک سطح بگذاریم به عنوان عناصر هویت ایرانی؟
یکی از خلأهایی که ما پس از انقلاب پیدا کردیم این بود که برخی از رجال فکری و اندیشمند خودمان را از دست دادیم، یا ترور کردند و یا به هر نحوی از دنیا رفتند و این مشربی که شما میگویید کمی افول کرد؛ تقابلهایی بین این سه وجه هست. گاهی هم ملاحظه کردهاید که در جامعه تقابلهای اینچنینی بوجود آمده است. در کل پایه تفکر انقلابی بر این است که ما متن ایران را پایه هویتی قرار دهیم چون برای ایران داریم فکر میکنیم و تفکر اسلامی یکی از ابعاد هویتساز است با همان قرائتی که شما اشاره کردید ارتباط متقابل ایران و اسلام. تشیع فکری است که هیچگاه نباید آن را مقابل با اسلام دانست چون ما در توحید امر مشترکی داریم. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان میفرماید که توحید اصل اسلام است بنابراین بین همه فرق اسلامی در توحید مشترک هستیم. یعنی کتابمان قرآن، قبله و پیامبرمان مشترک است و مشترکات زیادی داریم. منتهی نکتهای که در تفکر تشیع داریم و مرحوم کربن موقعی که با مرحوم علامه طباطبایی گفتوگوهایی داشته به این موضوع در آثارش توجه کرده اینست که در تفکر شیعی مسأله اینست که هرکسی احساس میکند تحت ارشاد یک ولی است که حی و حاضر است، به زندگی و روح او یک طراوات میدهد و ارتباط معنوی او همیشه برقرار است. خب این یک وجهی است که از آن جهت تفکر شیعه را میتواند با تفکر ایرانی به یک علو برساند؛ معنی آن این نیست که به امور دیگر کمتوجهی کند. یکی از مشکلات همین رفتار و گفتوگوهای غلوآمیز است که از زمان امام صادق(ع) همیشه پرهیز داده شد. وقتی جامعه به سمت احساساتی برود که غلو در آن است تقابل ایجاد میشود اما اگر هرچیزی در سر جای خودش باشد؛ چه در مناسکمان چه در معارفمان، آن وقت میتوانند مکمل هم باشند و به هم مدد برسانند.
چالشهای توسعه در ایران و نقش نهادهای متولی
بیشتر به نظر میآید که نگاه شما به اینست که جاذبهها باید در داخل ایجاد شود یعنی ما اگر به توسعه برسیم، اگر اقتصاد پیشبرنده و پایدار داشته باشیم، اگر سیاست خارجی خوبی داشته باشیم به هر حال میتوانیم این جذبها را انجام بدهیم. به نظر شما ما حتی بر این حوزهها سرمایهگذاری درستی انجام دادیم؟ مثلاً درباره توسعه، آیا به نظر شما اصلاً نهادی در ایران متولی امر توسعه هست؟ یا توسعه چیزی است که در برنامههای مختلف میآید، ۳۰ درصد آن برنامهها اجرا میشود، ۷۰ درصد اجرا نمیشود، چه برنامههای ۲۰ ساله و چه ۵ ساله. امروز وقتی نگاه میکنیم به مقوله توسعه در ایران شما کجا را بیشتر مد نظر قرار میدهید؟ به سازمان برنامه و بودجه که فقط دارد بودجه اختصاص میدهد به نهادها؟ به وزارتخانهها که یک سری کارهای عادی اجرایی انجام میدهند آن هم بنا به مقتضیات مالی که دارند. امروز وقتی از توسعه ایران حرف میزنیم یعنی چه، یعنی کجا را باید نگاه کنیم؟
هویت ملی و نظریه توسعه
ایران من، من در آن قضیه هویت ملی ایران؛ حتما آینده را شرط میبینم، یعنی همهاش گذشته نیست، امید به آینده است. اصلاً مردم تلقی دقیقتری نسبت به آینده پیدا کنند. این گذشته و حال و آینده ممزوج که میشود هویت دقیق را فراهم میکند. اگر ما فقط بگوییم که در گذشته خیلی آدمهای مهمی بودهایم این تاثیرش آنقدر زیاد نیست که بگوییم امروز کشور ما حرکت رو به جلو قوی دارد و یا تلقی مردم این باشد که این ساماندهی در آینده یک حرکتهای قوی دارد. بنابراین در بحث قبلی حتماً باید سهم حال و آینده را جدی گرفت. اشاره خوبی کردید که چرا قوانین برنامه ۲۵ یا ۳۰ درصد اجرا میشود؟ چون یک نظریه واحد توسعه برآن حاکم نیست. گاهی میبینید هر چیز خوبی را در آن مینویسند. مثل این میماند که شما میخواهید برای خانواده خود بگویید من میخواهم همه اعضای خانواده خیلی عالم و پولدار و عدالتگر و افراد زیبایی باشند. همه اینها ممکن است با هم رخ ندهد. وقتی میگوییم کشور اولویتهای خود را در نظر بگیرد، برای همین است. اول باید بفهمیم کدام یک اولویت نخست است. معنیاش این نیست که بقیه را در نظر نمیگیرند. آنها اولویت دوم و سوم هستند. همه را همردیف میگیرند. بنابراین هر دولتی بیاید یکی را برمیگزیند و یا دو تا را نصفه نیمه انجام میدهد. بعد میگویید چرا انجام ندادید میگوید شما همه اینها را نوشتید من این دو تا را گرفتم. اگر خیلی خوشجنس باشد اینطور میگوید. این اصلاً اشکال کار است البته همه مشکل این نیست.
عدالت اجتماعی و نقش دولت در توسعه
یک مشکل برمیگردد به دموکراسی در کشور ما. مردمسالاری یک مسأله تفننی برای جمهوری اسلامی نیست، برای آن یک مسأله ذاتی است اما سازوکارش برای قوام بخشیدن به آن مهیا نیست. مثلاً احزاب قوی که مردم فکر آنها را بشناسند و در انتخابات نقش جدی داشته باشند نیست و شب انتخابات میآیند یک لیستی میدهند، اینکه چقدر از برنامهها اجرا میشود معلوم نیست. نتیجه این میشود که نمایندهای که در مجلس میآید و میخواهد قانون برنامه را بنویسد، برای اینکه رأی جمع کند، پشتوانه حزبی هم ندارد، باید برود در روستاها بگوید جاده درست میکنم، گاز و آب را وصل میکنم و وقتی میآید در پارلمان دنبال همینهاست. نگاه ملی ذیل این قرار میگیرد. بنابراین شما وقتی بودجه را میبینید دو هزار پروژه خرد داخل آن است و اگر سؤال کنید اینها چقدر در توسعه ملی نقش دارد، میبینید نقش زیادی ندارد.
تمرکززدایی و مشارکت مردمی در تصمیمگیری
نظریه توسعه ربطی به بحران و مسائل روز ندارد. مبنای آن عقلانی است. برای اینکه اقتصاد پویا و قوی با مؤلفه عدالت اجتماعی که مورد توجه هست، داشته باشید، از نظر عقلانی به چه چیزی میرسید؟ ممکن است مقطع پنج ساله، بیست ساله و یا پنجاه ساله برای آن اختصاص دهید یا متناسب با شرایط روز منعطف کنید. اول نظریهتان را باید بگویید که باید مبنای عقلانی داشته باشد. من فکر میکنم در این زمینه حتماً باید توجه به عدالت اجتماعی داشت، چون عدالت اجتماعی از ارکان مهمی است که میتواند سرمایه اجتماعی کشور را بارور کند و نمیتوانید از آن غفلت کنید. البته خیلی از متفکران راجع به عدالت اجتماعی آرای مختلفی دارند. مقوله بسیار پیچیدهای است. شما نمیتوانید در مهد تفکر اسلامی و ملیت ایرانی که ذاتاً گرایش عدالتخواهی داشته این را نادیده بگیرید. عدالت مقولهای نیست که ساده کنید و بگویید پولی به همه میدهیم میشود عدالت، این نیست. عدالت برمیگردد به خصوصیت فطری انسانها. در فطرت انسانها استعدادهایی هست، یک جامعه عادلانه وقتی است که این استعدادها از حالت قوه به فعل دربیاید. دولت باید بسترساز باشد. دولت نباید جایگزین افراد باشد. دولت باید زمینه رقابت و حضور مردم را در این مسابقه را فراهم کند. عدالت این است که افراد بتوانند به صورت متوازن در این جامعه استعدادهای خودشان را فعلیت دهند و رشد کنند.
در عدالت اجتماعی، بدون آزادی رشد نمیکنید. پایه رشد در تفکر اسلامی، فطرت است. یعنی همه انسانها یک دارایی بالقوه دارند و باید بسترش را در جامعه فراهم کرد تا این رشد حاصل شود. حال این استعداد کمالخواهی است، حقیقتخواهی است، ذوقیات است، یا استعداد اقتصادی است و… معنی آن این است که اول باید آمایش سرزمین را فراهم کنید که بتوانید این شرایط متوازن را برای رقابت فراهم کنید. هنوز بعد از این همه سال که گذشته آمایش سرزمین مدون و دقیقی ندارید. یک چیزی این اواخر تهیه شده ولی این مجموعه نظرات آمایش سرزمینی است که در استانها و مناطق بوجود آمده است. این همه آن مسأله نیست. بنابراین اگر عدالت اجتماعی را اینجور ببینید، باید دولت همیشه پرهیز کند از اینکه در اراده مردم مداخله کند و فضا را برای حرکتهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، علمی و… باز کند. همه باید در این مشارکت حضور داشته باشند.
نقش مردم در تصمیمگیریهای ملی
خب الان سازوکاری برای نقش مردم وجود دارد؟ مثال عرض میکنم. همین قانون عفاف و حجاب، چطور مردم میتوانند نظرشان را پیاده کنند؟ چه سازوکاری وجود دارد برای رساندن صدای مردم به آن تصمیمگیرانی که در حوزههای مختلف در شوراهای مختلف هستد؟
یک بخشی مربوط به سازوکارها و نظاماتی است که در قانون اساسی آمده است. مثلاً نمایندگان مجلس باید از متن مردم برآمده باشند و به طور واقعی اگر باشند باید صدای مردم باشند و نیازهای مردم را منعکس کنند و یا اعضای شورای شهر؛ شورای ده و شورای بخش و… اینها باز با رأی مردماند و باید علیالقاعده حامل آرای مردم باشند و البته مصالح را هم در نظر بگیرند. گاهی ممکن است مردم در موردی بخواهند میتنیگی بگذارند، در قانون اساسی هم آمده. بگذارند میتینگ داشته باشند و نظرشان را بگویند. رسانهها در جامعه ما خیلی مهماند. یعنی باید صدای مردم باشند. شما در ایرنا باید صدای مردم باشید. درست است که رسانه دولتی هستید، دولت باید خودش تابع آزادی فکر باشد.
خودش منتخب مردم است.
دولت باید علمدار آزادی فکر باشد و رسانهها باید صدای مردم را برسانند. ابزارهای مختلفی در این زمینه هست. مهم این است که مسئولان کشور باور کنند ما باید متناسب با فکر مردم و مصالح بتوانیم حرکت آینده را ترسیم کنیم. جای آن را میشود اقتباس کرد. ابنسینا در کتاب شفا بحثی دارد راجع به اینکه حکومتها چهطور میتوانند نظر مردم را بفهمند و یا مصالح کشور را درک کنند. ایشان معتقد است که یک شورای قانونگذاری یا ضوابطنویسی میخواهیم که باید از نخبگان باشند. ابنسینا نخبهگرا است در فکر سیاسی. ایشان میگوید نخبگان چگونه درک کنند، یک راه اینست که باید به نیازهای مردم مراجعه کنند. الان در جامعه اقتصاد مسأله اولی است، این را همه میفهمند. بنابراین در قانونگذاری، ضابطهگذاری و رشد اقتصادی باید محور باشد، دوم اینکه ببینیم سایر کشورها که مثل ما هستند چگونه تصمیم میگیرند؛ یعنی از تجربه بینالمللی استفاده کنیم و مهمتر اینکه باید ببینیم مخالفین کشور روی چه چیزی دست میگذارند؟ آنها روی نقاط ضعف دست میگذارند، مخالفین را برای خودتان باید یک نعمت بدانید. چون نقاط ضعفتان را نقد میکنند. شما باید امروز همان کار را بکنید. شما ببینید الان در منطقه و خارج از منطقه کشورهایی که وضعشان شبیه ماست چگونه پیشرفت میکنند و چه نظراتی را دنبال میکنند که حرکت سریع توسعه را دارند، از این تجربه هم باید استفاده کنید. هم داخل را باید ببینید و هم تجربه بینالمللی را استفاده کنید.
چالشهای توسعه اقتصادی و تمامیت ارضی
من درباره تمامیت ارضی نگرانی مطلقاً ندارم، چون ایرانیها همه ما مجموعهای از اقوام هستیم. البته تعبیر مرحوم آقای حبیبی این است که ما یک قوم بیشتر نیسیتم و اگر تعبیر با مسامحه باشد در واقع گروههای مختلفی هستیم. همه اینها دلبستگی به ایران یکپارچه دارند. کردها خودشان را اصالتاً ایرانی و اصل ایران میدانند. میگویند ایرانی واقعی ما هستیم. بلوچها و سیستانیها هم همینطور. میگویند اصل ایرانی بودن از ماست. هیچ بخشی از ایران نیست که تعلق به تمامیت ایران نداشته باشد. من در این زمینه هیچ نگرانی ندارم چون دلبستگیها و پیوندهایی که بین بخشهای مختلف هست، بسیار عمیقتر از این حرفهاست. همین امروز هم حادثهای برای ایران رخ دهد، شما مطمئن باشید همه اقوام میآیند پای کار.
اما آن مسأله دیگری که نگرانکننده است، اقتصاد کشور است. توسعه اقتصادی ما توسعه درستی نیست و نظر من اینست که باید حتماً برای ۲۰ سال مساله توسعه ملی ایران محور اصلی کار باشد. معنی آن این نیست که به ما به فرهنگ و معنویت، اجتماع و سیاست توجه نداریم. یعنی اینها باید موئد آن باشند، یعنی سیاست ما طوری باشد که توسعه را رقم بزند. دیپلماسی ما طوری باشد که توسعه را رقم بزند، جهنده باشد. فرهنگ ما بستر لازم توسعه را فراهم کند. دانشگاه ما نیازهای توسعه را فراهم کند. این برای کشور ضروری است و من در این زمینه نگرانی دارم.
ضرورت اصلاحات و شرایط منطقهای
فراغبال اگر بخواهیم قائل شویم، هیچ وقت برای ایران بوجود نمیآید چون مزاحمین زیاد هستند و ما باید درون این شرایط زیست کنیم و با هوشمندی کشور را از این شرایط عبور دهیم. تحریمها یک وجه است. تحریمها حتماً مانع توسعه و سنگی است جلوی توسعه و باید حتماً برداشته شود و این یک مقداری با ماست و مقداری با دیگران است. بنابراین ما باید تلاش کنیم اما همه همت ما معطوف به این نباید باشد چون یک مقدار هم دیگران در این مسأله نقش دارند. حجم زیادی از مشکل سر آنهاست، کمااینکه برای دورهای درباره بحث هستهای توافق شد و بهم زدند و معلوم است که این یک چیز لقی است. ولی حتماً باید تلاش کرد چون این سرعت توسعه ما را میگیرد.
تجربیات مدیریتی و اصلاحات ساختاری
حس من این بود که باید خدمتگزار مردم باشم حالا در هر بخشی، چون این یک کار در همه اینها مشترک نیست. انسان در رادیو تلویزیون کار میکند، یکجور باید فکر کند، در وزارت ارشاد یکجور، در دبیرخانه شورای امنیت یکجور، در مجلس جور دیگر. یعنی راحت نیست یکی را انتخاب کنید. باید نقطه کانونی فکر خود را داشت و از زمان بیشترین استفاده را کرد برای خدمت گستردهتر. این تلقی برای من که از جوانی در کار اجرا بودم این بود که ما از زمان استفاده کنیم برای خدمت بیشتر، ممکن است جایی اشتباه هم کرده باشم، بههرحال فرد متاسب با سنیناش ممکن است اشتباهاتی کند. نقطهای که همیشه دنبال میکردم این بود که فکر توسعهای داشته باشم و در جایی که هستم توسعه بدهم آنجا را و تصور میکنم ایران خیلی ظرفیت زیادی دارد و ما باید مدیرانمان در این زمینه فکر مسلطشان توسعهگرایی باشد. توسعهگرایی به معنای این نیست که دولتی اداره شود، زمینه رشد را فراهم کند.