سرویس خبری ایران من: در روزهای اخیر، خبر نامهنگاری دونالد ترامپ با رهبر ایران توجه بسیاری از تحلیلگران سیاسی را به خود جلب کرده است. این اقدام ترامپ در شرایطی صورت میگیرد که مناسبات ایران و آمریکا طی چهلوپنج سال گذشته همواره با تنش همراه بوده است. آیا این نامه میتواند سرآغاز تحولی در روابط دو کشور باشد؟ عباس آخوندی، وزیر پیشین راه و شهرسازی ایران در این یادداشت تلاش میکند با نگاهی به تحولات نظم جهانی و ویژگیهای شخصیتی ترامپ، به بررسی فرصتها و امکانهای پیش رو در این زمینه بپردازد.
نامه ترامپ به رهبری؛ آیا پنجرهای بهسوی صلح است؟
تمام منازعههای بینالمللی نهایتا روزی از طریق گفتوگو به پایان میرسند. باید دید، آیا آن روز سرنوشتساز در حلوفصل جامع منازعهی چهلوپنج سالهی ایران-امریکا فرا رسیدهاست؟ ارزیابی من با توجه به فرایند شکلگیری نظام نومرکانتالیستی در جهان و شخصیت ویژه ترامپ، این است که پاسخ به این پرسش میتواند مثبت باشد. البته، هر رابطهای دو طرف دارد و آینده بستگی به نحوهی ادراک ایران از نامهنگاری ترامپ نیز دارد. حال، با فرض اینکه ایران این نامه را نشان از ارادهی امریکا برای حلوفصل جامع مسائل فیمابین همراه با بدبینی تاریخی و هوشیاری و احتیاط کامل تلقی کند، چند حالت و ظرفیت مثبت ممکن در زیر ارزیابی میگردد.
این قلم جز اخبار آشکار انتشار یافته فاقد هرگونه اطلاع بیشتری است. در اخبار دیدم که ترامپ در گفتگو با فاکس نیوز رسما اعلام کرد که به رهبری ایران نامه نوشتهاست. البته پیش از این اوباما نیز با ایشان نامهنگاری داشته است. لیکن، خبر آنها از طریق محافل غیررسمی انتشار یافت. لیکن، این بار شخص رییس جمهور امریکا است که از این نامهنگاری رسمی پرده برمیدارد و رسما ضمن تجلیل از ملت ایران و کاربست عنوان رژیم سخت برای نظام حکومتی ایران رسما درخواست مذاکره و حلوفصل مسائل فیما بین را در میان میگذارد. ضمن اینکه تهدید عملیات نظامی را نیز منتفی نمیکند. حال باید دید آیا این اقدام پنجرهای بهسوی صلح پایدار امریکا/ایران و برقراری صلح در منطقه است؟
نظم جدید جهانی و جایگاه ایران در آن
فهم این قلم از تحولات نظم جهانی در قرن بیست و یکم این است که با پشت سرگذاشتن دو جنگ جهانی در قرن بیستم، استقرار نظام لیبرال در جهان و پیشرفتهای سریع فناوری به ویژه در حوزه ارتباطات و اطلاعات، هوش مصنوعی، ژنتیک، کوانتوم، و فضا، جهان شاهد نظم جدیدی خواهد بود که من نام آن را نظم نومرکاناتالیستی میگذارم. در این نظم که حتما ظالمانه است و قساوت آن احتمالا از نظم لیبرال پیشین تا رسیدن به نقطهی تعادل جدید سختتر است، متغیرهای جغرافیای اقتصادی بر جغرافیای سیاسی برتری خواهند یافت. قدرت سخت نظامی پشتوانه منافع و سیاستهای توسعهطلبانه اقتصادی قرار خواهد گرفت. اهداف اقتصادی عاملهای تعیینکنندهتری نسبت به اهداف سیاسی در فرایند سیاستسازی و سیاستگذاری جهانی خواهند بود. ارزشهای لیبرال کمرنگ شده و قدرت عریان اقتصادی با پشتوانه قدرت سخت نظامی، هرم طبقاتی قدرت را در جهان شکل خواهد داد.
در این نظم، ۱- اتحادهای پیشین فرو خواهند ریخت، همچنانکه میبینیم اتحاد امریکا و اروپا در دو سوی اتلانتیک در حال سست شدن است و جای خود را به همکاریها و یا تهدیدها و رقابتهای دوبهدو میدهد. ۲- همکاریهای کوتاه مدت با هدف تامین امنیت و کنترل زنجیرهی ارزشهای اقتصادی شکل خواهند گرفت. این تغییر در نهاد برنامهی صلح ترامپ/پوتین بهخوبی قابل مشاهده است و به گمان این قلم، خمیر مایهی پیشنهاد ترامپ به ایران را نیز شکل میدهد. ۳- فضا برای ظهور قدرتهای نوظهور فراهم خواهد شد. همچنانکه میبینیم قدرت چین به رسمیت شناخته میشود و فضا برای کنشگری هند و برزیل نیز در حال فراهم شدن است. ۴- زبان گفتوگو در این جهان فراقطبی و یا چندقطبی تنها زبان سیاست و امنیت نیست، بلکه زبان رقابت اقتصادی مقدم بر زبان قدرت نظامی است. هرچند قدرت نظامی همچنان پشتوانهی رسمی و بلافاصله قدرت اقتصادی خواهد ماند. بنابراین، اهمیت آن را نباید فراموش کرد. لیکن، نحوهی کاربست آن کاملا تغییر خواهد کرد. و ۵- بازیگران اقتصادی بزرگ فضای بازیگری بیشتر و موثرتری نسبت به نهادهای اداری ملی و نهادهای رسمی بینالمللی خواهند یافت. همچنانکه میبینیم، ترامپ از برخی نهاهای بسیار مهم بینالمللی رسما خارج میشود و در تصمیمگیریها کمترین وقعی به سیستم اداری امریکا میگذارد و روابط خود را بر فراز آنها برقرار میسازد. هرچند، نهایتا در اجرای اهداف خود به آنها وابسته است، لیکن تا آنجا میتواند دولت پنهان (Deep State) را پشتِ سر میگذارد.
فرصتهای موجود در رویکرد ترامپ
حال با ذکر این مقدمه نسبتا طولانی نسبت به ماهیت دینامیزم و پویایی در نظم جدید جهانی و با توجه به ویژگیهای شخصیتی ترامپ که دوست دارد از خود چهرهای متفاوت از رهبران پیشین امریکا، دارای بیباکی لازم برای تغییر و طرفدار صلح ترسیم کند، میخواهیم ببینیم، آیا میتوانیم پنجرهای بهسوی صلح بیابیم؟ نظم جدید با تمام ویژگی ظالمانه و طبقاتی بودن آن فرصتهایی را فراهم میآورد که از منظر منافع ملی نباید آنها را از دست داد. و این فرصتها است که مورد توجه این نوشته است.
نگاهی به تجربه گفتوگوی او با پوتین در مورد اوکراین و موفقیت نسبی آن تا این لحظه -هر چند هنوز به نتیجهی نهایی نرسیدهاست، به ما آموزد که ۱- نباید پیشنهاد وی را در همان گام نخست رد کرد. باید او را آزمود و سپس تصمیم گرفت. شاید پنجرهای گشوده شد. البته این آموزهقرانی نیز هست . ۲- او تمایل به گفتوگوی مستقیم و بدون واسطه و در سطح خودش با رهبران جهان دارد. این هم فرصت است و هم مشکلاتی را بههمراه دارد. فرصت است، چون اغلب واسطههای گفتوگو منافع خود را در برقراری ارتباط ملحوظ میدارند. مشکل است، چون چابکی لازم برای برقراری این نوع ارتباطات معمولا بسیار اندک است.
راههای عملی برای آغاز گفتوگو
حال با توجه به مطالب پیشگفته و ادارک اولیهی رهبری ایران از صادق نبودن امریکائیان در بیانهایشان، بهنظر میرسد که با توجه به دینامیزم تحولات جدید جهانی، پیشنهاد مستقیم رییس جمهور امریکا و تجربه ترامپ/پوتین زمان آزمون ارادهی جدید امریکا فراهم رسیده است و ایران نباید این فرصت را از دست بدهد حتی اگر به نتیجه نرسد. با این توجه دو حالت، بدون داشتن هرگونه اطلاعات درون حاکمیتی و تنها بر اساس اطلاعات آشکار در ذهن نگارندهی این سطور در این چندمدت اخیر تحکیم یافته که در زیر عنوان میکنم و در پایان یک پیشنهاد عملیاتی نیز ارائه خواهم نمود.
حالت نخست- ترامپ تمایل به گفتوگوی مستقیم و بدون هرگونه واسطه را با رهبری دارد. در نگاه اول بهنظر میرسد که او تمایلی به شریکسازی پوتین در این ارتباط را ندارد. او نمیخواهد که پوتین از کارت ایران به قول خودش در ارتباط با او در حلوفصل مساله اوکراین بهرهبرداری نماید. این موضوعی است که ایران باید در باره آن بیندیشد و تصمیم بگیرد.
حالت دوم- با توجه به دیوار بیاعتمادی ایران به امریکا، ممکن است که ایران تمایل به مداخله شخص ثالث در گفتوگوها ۱- بهعنوان تسهیل کننده و ۲- بهعنوان تضمین کنندهی مذاکرات صلح داشته باشد. در این صورت، ایفای نقش مشترک زوج ترامپ/پوتین اهمیت پیدا میکند. بهنظر نمیرسد که چنانچه ایران بر این ترکیب اصرار داشته باشد، در نهایت ترامپ با این گزینه مخالف باشد.
و اما پیشنهادی که در آخر میتوانم ارائه کنم این است، که مذاکرات را میتوان با موضوع فعالسازی قرارداد خرید ۸۰ فروند هواپیمای مسافری از بوئینگ آغاز کرد. البته تنها به عنوان آغاز مذاکره و گرنه باید یک برنامه همکاری اقتصادی و سرمایهگذاری مفصلتری در تمام حوزههای اقتصادی در دستور کار باشد. خوبی این پیشنهاد این است که ما از یک یادداشت تفاهم صحبت نمیکنیم. بلکه از یک قرارداد امضا شده سخن میگوییم. تا آنجا که من اطلاع دارم و تا زمانی که من تصدی وزارتخانه راهوشهرسازی را داشتم، این قرارداد همچنان به قوت خود باقی بود و تنها منجمد شدهبود.باید یخ آن را باز کرد. پس از آن نمیدانم که چه کردهاند. حتی اگر این هم نباشد، چون قرارداد وجود دارد، میتوان مجدد آن را زندهکرد. در فرایند بازآفرینی این قرارداد که با شخصیت و منطق ترامپ نیز سازگاری زیادی دارد، میتوان شرایط ضمن عقد برای انتظار طرفین از یکدیگر و لغو تحریمها و تامین مالی خرید هواپیماها از سوی امریکائیان را در دستور کار قرار داد، همچنانکه در متن قرار داد بودهاست. در زیر به جدول خرید هواپیماها توجه کنید. بهنظر من این جدول ظرفیت آغاز مذاکره را دارد. من در این یادداشت، تنها خواستم با نگاه مثبت و ملی، برای گفتوگوهای شرافتمندانه و عزتمندانه و از موضع منافع ملی ایران در ارتباط با آمریکا آغازی را ترسیم کنم. الباقی بستگی به تصمیم مقامات دارد.