این خبر را میتوانید بصورت صوتی گوش دهید
سرویس خبری ایران من: در شرایط پرتنش کنونی میان ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران، نامهنگاری اخیر میان دونالد ترامپ و رهبر ایران توجهات بسیاری را به خود جلب کرده است. این متن به بررسی چالشها و فرصتهای پیش روی دیپلماسی میان دو کشور میپردازد و با ارائه یک نقشه راه استراتژیک، مسیری برای دستیابی به توافقی جامع و پایدار ترسیم میکند.
تناقض در رویکرد آمریکا: ادعای دیپلماسی همزمان با اعمال فشار
رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا ادعا میکند که خواهان گفتوگوی دیپلماتیک با ایران است، اما سیاستهای اعمال فشار و تعیین ضربالاجلهای یکجانبه از سوی واشنگتن، تردیدهای جدی دربارهی امکان دستیابی به توافقی واقعی ایجاد کرده است.
در روزهای اخیر، ایالات متحده حملات خود علیه نیروهای حوثی در یمن را تشدید کرده است. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، صراحتاً اعلام کرده که جمهوری اسلامی ایران را مسئول «هر گلولهای» میداند که از سوی نیروهای حوثی شلیک میشود و هشدار داده است که تهران با پیامدهای «وخیمی» مواجه خواهد شد.
همزمان، اسرائیل با نقض توافق آتشبس با جنبش حماس، دهها حملهی مرگبار به نوار غزه انجام داده که به کشته شدن بیش از ۴۰۰ نفر، عمدتاً زنان و کودکان، منجر شده است. این تحولات موجب افزایش نگرانکنندهی تنشهای منطقهای شده و احتمال درگیری نظامی میان ایالات متحده و ایران را – درگیریای که میتواند سراسر خاورمیانه را در آتش فروبرد – به طرز چشمگیری افزایش داده است.
دونالد ترامپ از آغاز رقابتهای انتخاباتی برای دور دوم ریاستجمهوری خود، بارها تمایل خود را برای مذاکره و دستیابی به توافقی با جمهوری اسلامی ایران ابراز کرده است.
نامهنگاری دیپلماتیک و واکنشها
در تاریخ ۱۲ مارس، انور قرقاش، مشاور دیپلماتیک رئیس دولت امارات متحده عربی، نامهای از سوی رئیسجمهور ترامپ را به رهبر جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیتالله خامنهای، در تهران تقدیم کرد. منابع اسرائیلی مدعی شدهاند که این نامه لحنی «تهدیدآمیز» داشته و در آن نسبت به پیامدهای عدم دستیابی به توافق هشدار داده شده و ضربالاجلی دوماهه برای تحقق توافقی جدید در حوزهی هستهای تعیین گردیده است.
تداوم حملات آمریکا به یمن و تهدیدهای مکرر علیه ایران، موجب شده است تا مقامات تهران نسبت به صداقت ادعایی ترامپ در مسیر دیپلماسی با دیدهی تردید بنگرند. با این حال، موضع رسمی ایران در قبال این نامه تاکنون در هالهای از ابهام باقی مانده است. پرسش مهم آن است که آیا رهبر انقلاب اسلامی، اصل گفتوگو را رد خواهد کرد یا آن را با شروطی خاص خواهد پذیرفت؟
پاسخ ایران به این نامه، نهتنها مسیر آیندهی پروندهی هستهای را مشخص خواهد کرد، بلکه میتواند نقشهی راه روابط آتی ایران و ایالات متحده و همچنین چشمانداز ثبات در منطقه را نیز ترسیم نماید.
استیو ویتکوف، فرستادهی ویژهی رئیسجمهور ترامپ در امور خاورمیانه، ارزیابی مثبتی از محتوای نامهی رئیسجمهور آمریکا ارائه داده است. وی در گفتوگویی با تاکر کارلسون، مجری سرشناس آمریکایی، اظهار داشت که ترامپ مشتاق «پاکسازی کامل» تنشها با ایران است و قصد دارد فضای بیاعتمادی را با تهران ترمیم کند. به گفتهی ویتکوف، ترامپ در این نامه تصریح کرده است: «من رئیسجمهوری صلحطلب هستم. این همان چیزی است که میخواهم. دلیلی ندارد که این مسئله را از راه نظامی حل کنیم. ما باید گفتوگو کنیم.»
اصول بنیادین برای موفقیت در دیپلماسی
اینجانب، با بهرهگیری از نزدیک به دو دهه تجربهی حرفهای در وزارت امور خارجه و شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران – بهویژه در حوزهی مدیریت روابط با کشورهای غربی – و همچنین بیش از ۱۵ سال پژوهش علمی در دانشگاه پرینستون، بر این باورم که موفقیت در میدان دیپلماسی، مستلزم رعایت مجموعهای از اصول بنیادین است.
دونالد ترامپ این ظرفیت را دارد که به بنبست چهار دههای روابط میان واشنگتن و تهران پایان دهد و به دههها خصومت تاریخی نقطهی پایان گذارد، مشروط بر آنکه به اصول زیر پایبند باشد:
نخست، احترام متقابل یک اصل حیاتی است. ملت ایران با پیشینهای هفتهزارساله، مردمی آزاده و سرافرازند. راهبرد مبتنی بر تهدید، توهین یا اعمال فشار، هرگز آنان را به پای میز مذاکره نخواهد کشاند. شخصیت و منش رهبری جمهوری اسلامی ایران، اساساً با الگوهای رایج در دیگر کشورها از جمله رئیسجمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، قابل مقایسه نیست.
دوم، در نگاه تهران، رفتار و اقدامات عملی، بهمراتب مهمتر از اظهارات شفاهی است. اگرچه ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی ۲۰۲۴، سخنانی امیدبخش دربارهی مسیر دیپلماسی و مخالفت با جنگافروزی در منطقهی خاورمیانه بر زبان راند، اما نخستین اقدامات او پس از ورود به کاخ سفید، بازگشت به سیاست فشار حداکثری و تشدید تنشها با ایران بود. تهران، تصمیمات خود را نه بر پایهی وعدههای کلامی، بلکه بر اساس عملکرد واقعی ایالات متحده اتخاذ میکند.
سوم، گسترهی مذاکرات باید بهدقت تعریف شود. اگرچه رئیسجمهور آمریکا مدعی است که تنها دغدغهاش جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای است، اما یادداشت رسمی مورخ ۴ فوریهی وی نشان میدهد که حوزهی موضوعات مورد نظر او فراتر از مسائل هستهای است و شامل مباحثی چون نقش منطقهای ایران، توانمندیهای دفاعی، حقوق بشر و آنچه آمریکا آن را «تروریسم» مینامد نیز میگردد. هرگونه مذاکرهی جامع میبایست در قالبی مرحلهای، منسجم و متوازن تنظیم و پیگیری شود.
چهارم، دستیابی به توافقی متوازن و محترمانه، ضرورتی انکارناپذیر است. توافقی که بهصورت عادلانه منافع هر دو ملت را تأمین کند، از شانس بسیار بالاتری برای پذیرش در تهران برخوردار خواهد بود.
پنجم، و شاید مهمترین اصل، تضمین پایداری توافق است. جمهوری اسلامی ایران پس از ۱۲ سال مذاکرات فشرده با قدرتهای جهانی، توافق هستهای سال ۲۰۱۵ (برجام) را امضا کرد و به تمامی تعهدات خود در چارچوب آن پایبند ماند. این توافق، در قالب قطعنامهی ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به رسمیت شناخته شد. با این حال، دولت ترامپ در سال ۲۰۱۸ بهصورت یکجانبه از آن خارج شد. بنابراین، حتی اگر توافق جدیدی حاصل شود، این پرسش اساسی مطرح است که چه تضمینی برای تداوم آن توسط دولتهای آیندهی آمریکا وجود دارد؟
دکتر عباس عراقچی، وزیر امور خارجهی جمهوری اسلامی ایران، در این خصوص اعلام کرده است: «در شرایطی که سیاست فشار حداکثری ادامه دارد، ایران هیچگونه امکانی برای مذاکرهی مستقیم با ایالات متحده نمیبیند.»
با این وجود، رئیسجمهور ترامپ همچنان فرصت تاریخی برای دستیابی به توافقی سرنوشتساز با جمهوری اسلامی ایران از مسیر گفتوگوهای مستقیم را در اختیار دارد، مشروط بر آنکه این مذاکرات بر پایهی اصولی شفاف، واقعبینانه و متقن بنا شود.
نقشه راه استراتژیک برای توافقی پایدار
تحقق این هدف، مستلزم ترسیم نقشهی راهی استراتژیک بر پایهی مؤلفههای کلیدی زیر است:
گام نخست، تدوین دو فهرست موازی توسط هر یک از طرفین است: نخست، فهرستی از موضوعات مورد اختلاف که نیازمند مذاکره هستند؛ دوم، فهرستی از حوزههای منافع مشترک که میتوان بر پایهی آنها همکاری آغاز کرد.
اگرچه تنظیم یک دستور کار جامع ضروری است، اما اجرای اقدامات اعتمادساز باید بهصورت مرحلهای آغاز گردد. روند مذاکرات میتواند با موضوع محوری – یعنی پروندهی هستهای – آغاز شود، در حالیکه همزمان همکاریهای عملی در یکی از حوزههای منافع مشترک نیز کلید بخورد.
یکی از دلایل اصلی ناکامی تلاشهای دیپلماتیک پیشین، تمرکز بیش از حد طرفین بر اختلافات بوده است، بهگونهای که بهجای گسترش همکاریها، به چرخهای از سرزنش و تقابل متقابل گرفتار آمدهاند. همکاری عملی در حوزههایی با منافع مشترک، مؤثرترین راهکار برای ایجاد اعتماد متقابل میان دو کشور بهشمار میرود.
عنصر دوم، پایبندی طرفین به اصول و هنجارهای حقوق بینالملل، بهویژه منشور ملل متحد، است؛ اسنادی که هر دو کشور خود را به آنها متعهد میدانند. موفقیت توافق هستهای سال ۲۰۱۵، تا حد زیادی مرهون پذیرش معاهدهی منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) بهعنوان پایهی مذاکرات بود. در صورتیکه ایالات متحده به این اصل بنیادین احترام بگذارد، ایران آمادگی خواهد داشت تا نهایت همکاری را در زمینهی شفافسازی و بازرسیهای فنی بهعمل آورد تا اطمینان حاصل شود که فعالیتهای هستهای این کشور، هرگز به سمت اهداف نظامی منحرف نخواهد شد.
عنصر سوم، بهرهگیری هوشمندانه از رویکرد تصمیمگیریهای غیرمتعارف رئیسجمهور ترامپ است. وی میتواند بستهای اقتصادی به ارزش ۴ تریلیون دلار را برای دورهی چهارسالهی ریاستجمهوری خود به ایران پیشنهاد دهد. گشایشهای عمدهی اقتصادی، علاوهبر کاهش سطح تنشها، زمینهساز حلوفصل سایر اختلافات از جمله چالشهای منطقهای خواهد بود. این رویکرد نهتنها با تمایل ترامپ به معاملات کلان اقتصادی همسوست، بلکه به ایران نیز این اطمینان را میدهد که روند رفع تحریمها، اثربخش و پایدار خواهد بود.
عنصر چهارم، تقویت روابط مردمی از طریق تبادلات علمی، فرهنگی، ورزشی، دانشگاهی و هنری است. گسترش تعاملات کنسولی نیز میتواند بهطور مؤثری از شدت تیرگی روابط رسمی بکاهد و در خدمت تلاشهای دیپلماتیک قرار گیرد.
عنصر پنجم و کلیدی، حلوفصل منازعات منطقهای بر پایهی سه اصل بنیادین است: نخست، احترام متقابل به منافع مشروع طرفین؛ دوم، مهار تنشهای امنیتی و نظامی میان ایران و اسرائیل؛ و سوم، پایهگذاری یک نظام امنیتی مشارکتی در میان هشت کشور حوزهی خلیج فارس. چنین سازوکاری، بستر مناسبی برای خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از منطقهی خاورمیانه فراهم میآورد، فشار مالی بر مالیاتدهندگان آمریکایی را کاهش میدهد و صرفهجویی چشمگیری را برای خزانهداری ایالات متحده به همراه خواهد داشت.