سرویس خبری ایران من: در شرایط کنونی، روابط ایران و آمریکا به یکی از پیچیدهترین مسائل بینالمللی تبدیل شده است. تنشهای فزاینده میان دو کشور، همراه با تحریمهای اقتصادی و تهدیدهای نظامی، سؤالاتی جدی درباره امکان دستیابی به یک توافق را پیش کشیده است.
محدودیت زمان: مانع اصلی توافق
ما امروز درباره امکان توافق میان جمهوری اسلامی و دولت آمریکا صحبت میکنیم، اما آنچه به نظر من بیش از هر چیز مانع این توافق است، «زمان» است. شاید مهمترین مانع، اگر نگوییم یگانه مانع. حتی اگر بر سر محتوای اختلافها هم بتوان بحث کرد، زمان کم و محدودی که در اختیار طرفین است، امکان هر نوع گفتوگوی جدی را از بین میبرد.
من معتقدم آقای ترامپ و تیمش بهدنبال نتیجهگیری فوریاند، آن هم از مذاکرهای که طبیعتاً باید تدریجی و چندمرحلهای باشد. در مقابل، جمهوری اسلامی دقیقاً در پی «خرید زمان» است؛ یعنی بهجای آنکه فوراً وارد فاز تصمیمگیری شود، ترجیح میدهد روندی تدریجی و زمانبر را طی کند تا در آن فضاها، فشار را مدیریت کرده و شرایط را بسنجد. تضاد این دو رویکرد، ذاتاً گفتوگو را قفل میکند.
فرض کنید اگر طرفین یک بازه زمانی یکساله برای گفتوگو در نظر میگرفتند، میتوانستند ابتدا غیرمستقیم برخی موضوعات را پیش ببرند، سپس خطوط قرمز یکدیگر را بشناسند، بفهمند کدام خطوط قابل تعدیل است و کدام نه، و بهتدریج حرکت بهسمت یک توافق را آغاز کنند. اما چنین فرصتی وجود ندارد، چون ترامپ اهل صبر نیست.
در مورد مهلت دو ماههای که از آن صحبت میشود هم صادقانه بگویم، نمیدانم تا چه حد جدی است، ولی شواهد نشان میدهد که ممکن است جدی باشد. فشار روانیاش را همه حس میکنند، و اگر ترامپ تصمیم به عملیکردن آن بگیرد، بعید نیست. به همین دلیل، من مسئله زمان را کلیدیترین مانع پیشروی توافق میدانم.
خطوط قرمز و محتوای اختلافات
اما محتوای اختلافات هم مسلماً مهم است. چرا فکر میکنم احتمال توافق کم است؟ بیایید به خطوط قرمز دو طرف نگاه کنیم.
در نامهای که ترامپ به آیتالله خامنهای نوشت، تمرکز اصلی روی مسئله هستهای بود. با این حال، مقامات آمریکایی از جمله سخنگوی وزارت خارجهشان اخیراً اعلام کردهاند که سه محور اصلی برای گفتوگو دارند. هنوز مشخص نیست که کدامیک از این محورها خط قرمز قطعی آمریکاست، و کدامیک قابل چانهزنی. اما از سمت ایران، حداقل مواضع روشنتر است.
آیتالله خامنهای صراحتاً گفتهاند که ما درباره برخی موضوعات مذاکره نمیکنیم. من هم معتقدم این موضع جدی است، نه تاکتیکی. برخلاف برخی تحلیلها که فکر میکنند این سخنان قابل عقبنشینی است، من چنین برداشتی ندارم. ایشان همیشه وقتی موضوعی را بهروشنی بیان میکنند، واقعاً آن را خط قرمز میدانند. برای مثال، بحث توان موشکی یا گروههای مقاومت، بهطور مشخص از جمله موضوعاتی است که رهبر جمهوری اسلامی گفتهاند جای بحث ندارد.
حال فرض کنیم آمریکاییها در گفتوگوهای اولیه خواستار مذاکره درباره توانمندی موشکی شوند. پاسخ ایران روشن است: ما در این مورد بحث نمیکنیم. همین باعث میشود احتمال توافق، صفر شود. در مورد گروههایی مثل حوثیها هم همینطور. آمریکا زمانی که آنها فقط عربستان را هدف قرار میدادند، چندان حساس نبود. اما از وقتی با اسرائیل درگیر شدند، ناگهان تبدیل به «تهدید منطقهای» شدند. اگر آمریکاییها بخواهند درباره این موضوع هم مذاکره کنند، ایران قطعاً پاسخ خواهد داد که در این زمینه بحثی نمیشود. باز هم، احتمال توافق: صفر.
مسئله هستهای و اولویت عزت ملی
در مورد مسئله هستهای هم ابهام وجود دارد. هنوز روشن نیست که آیا آمریکا خواهان توقف کامل برنامه هستهای ایران است یا نه. اگر هدف برچیدن کامل غنیسازی باشد، من بعید میدانم که جمهوری اسلامی به چنین چیزی تن بدهد. و حتی اگر قرار باشد از این توانمندی دست کشیده شود، ترجیح میدهند این اتفاق در نتیجه یک حمله نظامی باشد، نه یک توافق.
اینجاست که برخی دوستان میپرسند: آیا این نگاه، منجر به فاجعه نمیشود؟ یعنی آیا تصمیمگیران ما حاضرند زیر بار توافق نروند، حتی اگر بدانند ممکن است تأسیسات هستهای هدف حمله قرار بگیرند و تحریمها ادامه یابد؟ و بعد از حمله هم دیگر مذاکرهای در کار نباشد؟
پاسخ من این است که بله، نگاه رهبری دقیقاً چنین نگاهی است. برای ایشان، عزت نظام مهمتر از منافع کوتاهمدت اقتصادی است. مسئله هستهای، فقط موضوعی فنی نیست؛ یک نماد وحدت ملی است. مردم ایران با همه اختلافات داخلیشان، وقتی پای «حق هستهای» وسط میآید، پشت یک موضع جمع میشوند. این موضع، در ذهن رهبری، نماد مقاومت در برابر سلطه آمریکا و غرب است. پس کوتاه آمدن از آن، یعنی تضعیف عزت ملی.
شاید شما آن را «خطای تحلیلی» بدانید، چون عواقب اقتصادیاش را میسنجید. اما در نگاه ایشان، مسئله دفاع از حق ملی است. حتی اگر آنچه پیش روی ماست، سقوط اقتصادی یا فروپاشی باشد. شاید تصورشان این باشد که اگر بناست یک اتفاق بیفتد، باید عزتمندانه باشد، نه تحقیرآمیز.
میدانم این نگاه آرمانگرایانه است. شاید از نظر برخی «غیرواقعگرایانه». اما تحلیل من این است که رهبری جمهوری اسلامی باوری دارد به پشتوانهی غیبی، و احساس مسئولیتی تاریخی که حاضر است به بهای سنگین هم عمل شود.
در این میان، اظهارات چهرههایی چون علی لاریجانی یا عراقچی، بهنوعی پیامهای متفاوتی مخابره میکنند. برخی این سخنان را نشانهای از تغییر موضع میدانند. اما من مطمئن نیستم که این مواضع، نمایندهی نگاه رهبری باشد. شاید مصرف داخلی داشته باشند، شاید هم برای سنجش واکنش طرف مقابل مطرح شدهاند. اما تا وقتی خطوط قرمز اعلامشده از سوی رهبری پابرجاست، این سیگنالها را نباید مبنای تحلیل قرار داد.
در پایان، میخواهم یک نکته دیگر را اضافه کنم. اگر میخواهیم واقعاً خوشبین باشیم، تنها راهش این است که بپرسیم: آیا خطوط قرمز طرفین قابل جابجایی هستند؟ اگر نه، پس همهچیز از پیش شکستخورده است. اگر بله، آنگاه راه مذاکره آرام، بدون فشار، و در بستر زمان، میتواند باز شود. اما آنچه امروز میبینم، فقدان زمان است و نبود اراده جدی برای گفتوگوی واقعی.