صفحه اصلی / یادداشت ها / راهنمای پنج مرحله‌ای چگونه یک کشور را به نابودی بکشانید

توسط استفان ام. والت، استاد روابط بین الملل در دانشگاه هاروارد

راهنمای پنج مرحله‌ای چگونه یک کشور را به نابودی بکشانید

پنج مرحله تخریب سیاست خارجی آمریکا توسط دولت ترامپ،انتصاب چاپلوسان، دشمن‌تراشی با متحدان، نادیده گرفتن ملی‌گرایی دیگر کشورها، نقض هنجارهای بین‌المللی و تضعیف پایه‌های علمی.
راهنمای پنج مرحله‌ای ترامپ برای نابودی آمریکا

سرویس خبری ایران من: در عصر کنونی، سیاست خارجی نقش بسیار مهمی در تعیین جایگاه کشورها در نظام بین‌الملل دارد. تصمیمات سیاسی رهبران می‌تواند یک کشور را به اوج قدرت برساند یا به ورطه نابودی بکشاند. در این متن، به بررسی عملکرد دولت ترامپ در حوزه سیاست خارجی می‌پردازیم و چگونگی تأثیر تصمیمات نادرست بر جایگاه و قدرت آمریکا را تحلیل می‌کنیم.

 

اگر شما از خوانندگان همیشگی این ستون هستید، حتماً می‌دانید که من اغلب از عملکرد ایالات متحده در سطح جهانی انتقاد کرده‌ام. به نظرم ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش یک فاجعه در سیاست خارجی بود؛ هشت سال باراک اوباما در کاخ سفید ناامیدکننده بود، دوره اول دونالد ترامپ آشفتگی محض بود، و چهار سال جو بایدن با لغزش‌های استراتژیک و اخلاقی آسیب‌زننده لکه‌دار شد. متأسفانه، ترامپ و منصوبانش در کمتر از سه ماه توانسته‌اند از همه آن‌ها در بی‌کفایتی سیاست خارجی پیشی بگیرند. این حتی اگر رسوایی سیگنال‌گیت هیچ‌گاه رخ نمی‌داد، باز هم صادق بود.

 

باید روشن کنم: من فکر نمی‌کنم ترامپ به نمایندگی از یک قدرت خارجی عمل می‌کند یا آگاهانه می‌خواهد ایالات متحده را کم‌تر امن و کم‌تر ثروتمند کند؛ او فقط طوری رفتار می‌کند که انگار چنین است. می‌توان گفت که او از این “راهنمای پنج مرحله‌ای برای خراب کردن سیاست خارجی آمریکا” پیروی می‌کند.

 

مرحله اول: انتصاب چاپلوسان و سرکوب مخالفان

 

اگر می‌خواهید کشوری را نابود کنید، باید با اطمینان از اینکه هیچ‌کس نمی‌تواند شما را از انجام کارهای احمقانه و آسیب‌زننده باز دارد، شروع کنید. پس باید افرادی را منصوب کنید که بی‌کفایت، کورکورانه وفادار، کاملاً وابسته به حمایت شما، یا فاقد ستون فقرات یا اصول هستند، و هر کسی که ممکن است مستقل، اصولی و خوب در کارش باشد را کنار بگذارید.

 

همانطور که والتر لیپمن به درستی مشاهده کرد، “وقتی همه یکسان فکر می‌کنند، هیچ‌کس خیلی فکر نمی‌کند”، و این باعث می‌شود برای یک رهبر گمراه، آسان‌تر باشد که کشور را به گودال بیندازد. فقدان مخالفت به استالین کمک کرد تا اقتصاد شوروی را بد مدیریت کند، به مائو زدونگ اجازه داد تا “جهش بزرگ به جلو” فاجعه‌بار را راه‌اندازی کند، و برای آدولف هیتلر ممکن ساخت تا علیه بقیه اروپا اعلام جنگ کند. فقدان مخالفت داخلی قوی به بوش کمک کرد تا در سال ۲۰۰۳ با بی‌تدبیری وارد عراق شود. اگر می‌خواهید سیاست خارجی کشورتان را خراب کنید، نادیده گرفتن صداهای مخالف و تکیه بر چاپلوسان نقطه خوبی برای شروع است. در واقع، مرحله ۱ برای کل برنامه حیاتی است: اگر قرار است کارهای احمقانه زیادی انجام دهید، نمی‌خواهید کسی بتواند با شما مخالفت یا شما را محدود کند.

 

مرحله دوم: دشمن‌تراشی و تضعیف روابط بین‌المللی

 

سیاست بین‌المللی ذاتاً رقابتی است، به همین دلیل کشورها با شرکای دوستانه بیشتر و دشمنان نسبتاً کمتر، در وضعیت بهتری قرار دارند. بنابراین، یک سیاست خارجی موفق، سیاستی است که حمایتی را که از دیگران دریافت می‌کنید به حداکثر می‌رساند و تعداد مخالفانی که با آنها روبرو می‌شوید را به حداقل می‌رساند. با کمک جغرافیای بسیار مساعد، ایالات متحده در جلب حمایت از متحدان مهم در سایر نقاط جهان بسیار موفق بوده است، و در انجام این کار بسیار بهتر از اکثر رقبای خود عمل کرده است. یک عنصر کلیدی این موفقیت عدم رفتار بیش از حد تهاجمی یا جنگ‌طلبانه بود، حتی در حین اعمال نفوذ عظیم. در مقابل، آلمان ویلهلمی، اتحاد جماهیر شوروی، چین مائوئیستی، لیبی و عراق تحت صدام حسین همگی رفتاری خصمانه و تهدیدآمیز اتخاذ کردند که همسایگان و دیگران را تشویق کرد تا علیه آنها متحد شوند. همه قدرت‌های بزرگ گاهی اوقات سرسختانه بازی می‌کنند، اما یک قدرت بزرگ هوشمند مشت آهنین خود را در دستکش مخملی می‌پیچد، تا مخالفت غیرضروری را برنیانگیزد.

 

ترامپ در عوض چه کار می‌کند؟ در کمتر از سه ماه، دولت ترامپ مکرراً به متحدان اروپایی ما توهین کرده است؛ تهدید به تصرف سرزمین متعلق به یکی از آنها (دانمارک) کرده؛ و درگیری‌های بی‌دلیلی با کلمبیا، مکزیک، کانادا و چندین کشور دیگر ایجاد کرده است. ترامپ و معاون رئیس جمهور جی.دی. ونس، علناً ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین را در دفتر بیضی قلدری کرده‌اند و مانند رؤسای مافیا، همچنان سعی دارند اوکراین را مجبور کنند در ازای ادامه کمک آمریکا، حقوق معدنی را واگذار کند. دولت با تبلیغات فراوان، آژانس توسعه بین‌المللی ایالات متحده را از بین برده، از سازمان جهانی بهداشت خارج شده، و کاملاً روشن کرده است که دولت بزرگترین اقتصاد جهان دیگر علاقه‌ای به کمک به جوامع کمتر خوشبخت ندارد. آیا می‌توانید راه بهتری برای خوب جلوه دادن چین در مقایسه تصور کنید؟

 

و سپس هفته گذشته، ترامپ با بی‌اعتنایی به هشدارهای مکرر اقتصاددانان از سراسر طیف سیاسی، تعرفه‌های عجیب و غریبی را بر فهرست طولانی از متحدان و دشمنان اعمال کرد. قضاوت وال استریت درباره تصمیم نادان ترامپ فوری بود—بزرگترین سقوط دو روزه در بازار سهام در تاریخ ایالات متحده—همچنان که پیش‌بینی‌های رکود به اوج رسید. این تصمیم احمقانه واکنشی به یک اضطرار نبود یا توسط دیگران بر کشور تحمیل نشد؛ این یک زخم خودزنی بود که میلیون‌ها آمریکایی را فقیرتر خواهد کرد، حتی اگر صاحب یک سهم هم نباشند.

 

پیامدهای ژئوپلیتیک کمتر قابل توجه نخواهد بود. برخی کشورها در حال حاضر به همان شیوه تلافی می‌کنند—که بیشتر خطر رکود جهانی را افزایش می‌دهد—اما حتی کشورهایی که مقابله به مثل نمی‌کنند سعی خواهند کرد وابستگی خود به بازار آمریکا را کاهش دهند و شروع به دنبال کردن توافق‌های تجاری متقابلاً سودمند بدون ایالات متحده کنند. و همانطور که در ستون آخرم اشاره کردم، شروع یک جنگ تجاری با متحدان آسیایی ما با تمایل اعلام شده دولت برای رقابت با چین در تضاد است.

 

مرحله ۳: قدرت ملی‌گرایی را نادیده بگیرید

 

ترامپ دوست دارد خود را یک ملی‌گرای پرشور معرفی کند (اگرچه به نظر می‌رسد بیشتر به ثروت‌اندوزی شخصی علاقه‌مند است تا کمک به کل کشور)، اما او نمی‌فهمد که کشورهای دیگر نیز احساسات ملی قوی دارند. وقتی ترامپ مدام به رهبران کشورهای دیگر بی‌احترامی می‌کند، تهدید به تصرف سرزمین آنها می‌کند، یا حتی درباره ادغام آنها صحبت می‌کند، او رنجش ملی‌گرایانه زیادی ایجاد می‌کند، و سیاستمداران در این کشورها به سرعت کشف خواهند کرد که ایستادگی در برابر او آنها را در خانه محبوب‌تر خواهد کرد. بنابراین، تلاش‌های ناشیانه ترامپ برای قلدری و تحقیر کانادا، کانادایی‌ها را خشمگین کرده و حزب لیبرال را احیا کرده است، دقیقاً به این دلیل که نخست وزیر سابق جاستین ترودو و جانشین او، مارک کارنی، از کارت ملی‌گرایی به خوبی استفاده کرده‌اند. یک نتیجه فوری این است که کانادایی‌های کمتری می‌خواهند از ایالات متحده بازدید کنند (برای صنعت گردشگری ایالات متحده خوب نیست!)، و دولت نیز به دنبال ایجاد ترتیبات اقتصادی و امنیتی جدید با دیگران است. بی‌کفایتی دیپلماتیک قابل توجهی لازم است تا همسایه دوستانه‌ای مانند کانادا را علیه ما تحریک کنیم، اما ترامپ به این وظیفه پرداخته است.

 

مرحله چهارم: بی‌اعتنایی به هنجارها و نهادهای بین‌المللی

 

رهبران خردمند کشورهای قدرتمند می‌دانند که هنجارها، قوانین و نهادها می‌توانند ابزارهای مفیدی برای مدیریت روابط با یکدیگر و کنترل کشورهای ضعیف‌تر باشند. قدرت‌های بزرگ در صورت لزوم قوانین را بازنویسی یا نقض می‌کنند، اما انجام این کار بیش از حد یا بی‌پروا، دیگران را مجبور می‌کند به دنبال شرکای قابل اعتمادتری باشند. کشورهایی که شهرتی به عنوان نقض‌کنندگان مزمن قوانین کسب می‌کنند—مانند کره شمالی یا عراق تحت حکومت صدام—خطرناک تلقی می‌شوند و احتمالاً منزوی یا محدود می‌شوند.

 

ترامپ و دستیارانش هیچ‌کدام از اینها را درک نمی‌کنند. آنها فکر می‌کنند نهادها و هنجارهای بین‌المللی فقط محدودیت‌های آزاردهنده‌ای برای قدرت ایالات متحده هستند، و معتقدند که غیرقابل پیش‌بینی بودن، کشورهای دیگر را از تعادل خارج می‌کند و اهرم فشار ایالات متحده را به حداکثر می‌رساند. آنها نمی‌فهمند که نهادهایی که روابط بین کشورها را شکل می‌دهند، عمدتاً با در نظر گرفتن منافع ایالات متحده طراحی شده‌اند، و این ترتیبات معمولاً توانایی واشنگتن برای مدیریت دیگران را افزایش می‌دهند. پاره کردن قوانین یا خروج از سازمان‌های بین‌المللی کلیدی فقط برای کشورهای دیگر آسان‌تر می‌کند تا قوانین را به روش‌هایی که به نفع آنهاست بازنویسی کنند.

 

علاوه بر این، غیرقابل پیش‌بینی بودن برای تجارت بد است—شرکت‌ها نمی‌توانند تصمیمات سرمایه‌گذاری هوشمندانه‌ای بگیرند اگر سیاست ایالات متحده مدام یک شبه تغییر کند—و کسب شهرت به عنوان غیرقابل اعتماد، دیگران را از همکاری با ایالات متحده در آینده دلسرد می‌کند. چرا هر کشور عاقلی رفتار خود را تغییر دهد چون ترامپ قول داده در عوض کاری برایشان انجام دهد، وقتی رئیس‌جمهور مکرراً نشان داده که قول‌هایش ارزش کمی دارند؟

 

مرحله پنجم: تضعیف پایه‌های علمی و دانشگاهی کشور

 

در دنیای مدرن، توانایی اقتصادی، قابلیت نظامی و رفاه جمعیت یک کشور در وهله اول به دانش بستگی دارد. برتری علمی و فناوری آمریکا دلیل اصلی است که این کشور برای چندین دهه قوی‌ترین اقتصاد جهان بوده، و چرا قدرت نظامی آن بسیار قابل توجه بوده است. نیاز به یک نهاد تحقیقاتی قدرتمند دلیلی است که چرا چین تریلیون‌ها دلار به این بخش می‌ریزد و تعداد فزاینده‌ای از دانشگاه‌ها و سازمان‌های تحقیقاتی در سطح جهانی ایجاد کرده است. یک رئیس‌جمهور که می‌خواست ایالات متحده بزرگ باشد، بنابراین هر کاری می‌توانست می‌کرد تا آن را در پیشاپیش پیشرفت علمی و نوآوری نگه دارد.

 

ترامپ در عوض چه کار می‌کند؟ علاوه بر انتصاب افراد بی‌سواد علمی در مناصب کلیدی دولتی—منظورم تو هستی، رابرت اف. کندی جونیور—او فصل شکار آزاد را برای نهادهایی اعلام کرده است که از زمان جنگ جهانی دوم، تولید دانش و پیشرفت علمی را در ایالات متحده تقویت کرده‌اند. این فقط تصمیم هدف قرار دادن کلمبیا یا هاروارد یا پرینستون یا براون با دلایل بسیار مشکوک نیست؛ دولت همچنین موسسه صلح ایالات متحده را تعطیل کرده، مرکز بین‌المللی مطالعات وودرو ویلسون را منحل کرده، وزارت بهداشت و خدمات انسانی را تصفیه کرده، بنیاد ملی علوم را از بین برده، و تهدید کرده است که میلیاردها دلار از بودجه تحقیقات پزشکی را قطع کند. نتیجه چیست؟ برنامه‌های تحقیقاتی علمی در حال تعطیلی هستند و برنامه‌های دکترا کاهش می‌یابند، که به این معنی است که کشور در آینده محققان واجد شرایط کمتری در زمینه‌های کلیدی خواهد داشت. دانشمندان خارجی به دنبال همکاران دیگری خواهند بود، و توانایی آمریکا برای جذب بهترین ذهن‌ها برای آمدن و تحصیل و کار در اینجا به خطر خواهد افتاد. در واقع، برخی از دانشمندان مستقر در ایالات متحده احتمالاً به کشورهایی مهاجرت خواهند کرد که کار آنها هنوز به طور کافی حمایت و احترام می‌شود. ترامپ یک عنصر کلیدی قدرت، اعتبار و نفوذ ایالات متحده را به دستگاه خردکن چوب می‌اندازد.

 

و این فقط علوم طبیعی یا پزشکی نیست که باید حفظ شود. هدف قرار دادن دانشمندان علوم اجتماعی، برنامه‌های مطالعات منطقه‌ای و علوم انسانی نیز خطرناک است، زیرا این حوزه‌های تحقیق جایی است که جامعه ما ایده‌های جدیدی برای رسیدگی به مشکلات اجتماعی به دست می‌آورد. همچنین جایی است که ایده‌های جدید و پیشنهادات سیاستی مورد بررسی، انتقاد، رد یا اصلاح قرار می‌گیرند. کشوری که می‌خواهد بزرگ باشد همچنین می‌خواهد دانشگاهیان از سراسر طیف سیاسی، سیاست‌های اقتصادی موجود، اقدامات سیاسی و شرایط اجتماعی را بررسی و به چالش بکشند، تا شهروندان و رهبرانشان بتوانند بفهمند چه چیزی کار می‌کند، چه چیزی کار نمی‌کند و راه‌حل‌های جایگزین را پیشنهاد و ارزیابی کنند. وقتی سیاستمداران صداهای مخالف از سراسر طیف سیاسی را خاموش یا به حاشیه برانند، سیاست‌های احمقانه با احتمال بیشتری پذیرفته می‌شوند و با احتمال کمتری هنگام شکست اصلاح می‌شوند. به همین دلیل است که خودکامگان همیشه به دانشگاه‌ها و دیگر منابع مستقل دانش حمله می‌کنند وقتی سعی دارند قدرت را تحکیم کنند، حتی اگر این کار ناگزیر کشور را احمق‌تر و فقیرتر می‌کند.

 

خلاصه، رژیم ترامپ بیشتر آنچه را که در مورد چگونگی تصمیم‌گیری و سیاست جهانی می‌دانیم، نقض می‌کند. این رژیم از تفکر گروهی استقبال می‌کند و اطاعت کورکورانه از رهبر را بر بحث صادقانه سیاست ترجیح می‌دهد. تمایل طبیعی کشورها برای ایجاد توازن در برابر تهدیدات را نادیده می‌گیرد و خطر بیگانه کردن متحدان فعلی یا حتی تبدیل برخی از آنها به مخالفان را به جان می‌خرد. قدرت پایدار ملی‌گرایی را نادیده می‌گیرد و آنچه تاریخ و اقتصاد ۱۰۱ درباره تأثیر آسیب‌زننده حمایت‌گرایی آموزش می‌دهند را رد می‌کند. به جای اینکه آمریکا را دوباره بزرگ کند، این اشتباهات آمریکا را فقیرتر، کم‌قدرت‌تر، کم‌احترام‌تر و کم‌نفوذتر در سراسر جهان خواهد کرد.

 

یادداشت های دیگر

تغییر مسیر ترامپ از رویارویی نظامی به دیپلماسی با ایران

رونن برگمن، تحلیل‌گر برجسته امور نظامی اسرائیل

مذاکرات دیپلماتیک ایران و آمریکا در مسقط عمان

سیدحسین موسویان، دیپلمات اسبق

مذاکرات هسته‌ای ایران و آمریکا در رم

احمد زرین آباد، فعال سیاسی

مذاکرات دیپلماتیک ایران و آمریکا در مسقط عمان

عباس عبدی، فعال سیاسی

نام نویسنده:

استاد روابط بین الملل در دانشگاه هاروارد

عضو خبرنامه "ایران من" شوید

خبرنامه هفتگی

آخرین اخبار مهم ایران و جهان را برای شما ارسال خواهیم کرد

عضویت

آخرین اخبار ایران و جهان