صفحه اصلی / یادداشت ها / توافق هسته‌ای با ایران امکان‌پذیر است، اما تنها در صورتی که ایالات متحده از تاریخ درس بگیرد

سید حسین موسویان، دیپلمات اسبق

توافق هسته‌ای با ایران امکان‌پذیر است، اما تنها در صورتی که ایالات متحده از تاریخ درس بگیرد

این متن به بررسی مذاکرات هسته‌ای ایران و آمریکا می‌پردازد و با تشریح تاریخچه روابط دو کشور در زمینه هسته‌ای، چالش‌های کنونی و فرصت‌های پیش رو را تحلیل می‌کند. نویسنده پنج اصل کلیدی برای دستیابی به توافقی پایدار ارائه داده و بر ضرورت دیپلماسی و رویکرد واقع‌بینانه تأکید می‌کند.
دیپلمات‌های ایرانی و آمریکایی در حال مذاکره بر سر برنامه هسته‌ای

سرویس خبری ایران من: مذاکرات هسته‌ای میان ایران و ایالات متحده در مرحله‌ای حساس و سرنوشت‌ساز قرار دارند. پس از دهه‌ها تنش و بی‌اعتمادی، دو کشور بار دیگر بر سر میز مذاکره نشسته‌اند تا راه‌حلی برای یکی از پیچیده‌ترین چالش‌های بین‌المللی بیابند. تاریخچه روابط هسته‌ای ایران و آمریکا، از همکاری‌های دوران شاه تا تقابل‌های پس از انقلاب، نشان می‌دهد که دستیابی به توافقی پایدار نیازمند درک عمیق از پیشینه تاریخی، منافع متقابل و پذیرش واقعیت‌های موجود است. در این نوشتار، ضمن بررسی چالش‌های پیش رو، راهکارهایی عملی برای برون‌رفت از بحران کنونی ارائه شده است.

 

فضای تنش‌آلود و چالش‌های مذاکرات جاری

 

همزمان با آغاز دور دوم مذاکرات هسته‌ای میان ایران و ایالات متحده در آخر هفته جاری، فضای بی‌اعتمادی و بدگمانی میان دو طرف همچنان سنگین است. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، کماکان به تهدیدهای خود علیه کشوری ادامه می‌دهد که من سال‌ها در مقام دیپلمات و سیاست‌گذار در آن فعالیت کرده‌ام. در طرف مقابل، آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، همچنان جانب احتیاط را نگه می‌دارد. او اخیراً گفته است: «ما نسبت به طرف مقابل بسیار بدبین هستیم، اما نسبت به توانایی‌های خودمان خوش‌بین هستیم.» در چنین فضایی، بسیاری از ناظران بر این باورند که احتمال دستیابی به توافق بسیار اندک است.

 

واقعیت آن است که حتی به نظر نمی‌رسد که طرف آمریکایی دقیقاً بداند که از مذاکرات چه می‌خواهد. استیو ویتکوف، نماینده ویژه آمریکا در امور خاورمیانه، تأکید کرده است که هرگونه توافق باید به نام «توافق ترامپ» ثبت شود—توافقی که به‌روشنی با توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ در دوران باراک اوباما تفاوت داشته باشد. اوایل همین هفته، ویتکوف اعلام کرد که ایران می‌تواند سطح غنی‌سازی اورانیوم خود را در حد ۳.۶۷ درصد حفظ کند. اما در ادامه، موضع خود را تغییر داد و گفت که سیاست رئیس‌جمهور بر حذف کامل توانمندی غنی‌سازی اورانیوم در ایران متمرکز است.

 

با این حال، من بر این باورم که همچنان راهی برای پیشرفت وجود دارد. این دور از مذاکرات که می‌تواند نه‌تنها سرنوشت برنامه هسته‌ای ایران بلکه مسیر کلی تحولات منطقه خاورمیانه را نیز رقم بزند، اهمیتی دارد که نباید نادیده گرفته شود. توافقی که بتواند مانع بروز جنگ شود، طیفی گسترده از مسائل را مدنظر قرار دهد—نه فقط موضوع سلاح هسته‌ای—و راه‌حلی واقع‌بینانه برای آینده برنامه هسته‌ای ایران ارائه دهد، می‌تواند مؤثر واقع شود.

 

تاریخچه برنامه هسته‌ای ایران و سیاست‌های آمریکا

 

با توجه به اینکه در چهار دهه گذشته، به‌شکلی مستقیم یا غیرمستقیم، درگیر تحولات مربوط به سیاست هسته‌ای ایران و آمریکا بوده‌ام، باور دارم که سیاست‌های تاریخی ایالات متحده نقشی اساسی در شکل‌گیری بحران کنونی داشته‌اند. در دهه ۱۹۵۰، در قالب ابتکار «اتم برای صلح» که از سوی دولت آیزنهاور ارائه شد، ایالات متحده بنیان برنامه هسته‌ای ایران را بنا نهاد و شاه را به‌عنوان متحد استراتژیک خود در منطقه و حافظ منافع غرب تلقی کرد.

 

در سال ۱۹۶۷، آمریکا نخستین رآکتور هسته‌ای ایران را در تهران تأسیس کرد. و در سال ۱۹۷۴، سازمان سیا در گزارشی به جرالد فورد، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، هشدار داد که شاه می‌تواند تا سال ۱۹۸۴ به سلاح هسته‌ای دست یابد. اما پس از وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹، موضع آمریکا دستخوش تغییر شد. از آن زمان به بعد، ایالات متحده تلاش کرد حتی دسترسی ایران به فناوری هسته‌ای صلح‌آمیز را نیز مسدود کند—این در حالی بود که ماده چهارم پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) صراحتاً به تمامی امضاکنندگان اجازه می‌دهد از انرژی هسته‌ای برای مقاصد صلح‌آمیز بهره‌مند شوند.

 

در سال‌های پایانی دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰، زمانی که من در وزارت امور خارجه ایران فعالیت می‌کردم، موضع رسمی ما روشن و مشخص بود: جمهوری اسلامی ایران جاه‌طلبی‌های گسترده هسته‌ای شاه را کنار گذاشته بود و آمادگی داشت از غنی‌سازی اورانیوم و تولید آب سنگین صرف‌نظر کند، مشروط بر آنکه آمریکا سوخت رآکتور تهران را تأمین کند و کشورهای اروپایی به قراردادهای پیش از انقلاب خود برای تحویل رآکتورها و سوخت متعهد بمانند.

 

اما این مذاکرات عمدتاً به دلیل مخالفت قاطع آمریکا با شکست روبه‌رو شد. اگر ایالات متحده در آن مقطع زمانی همکاری می‌کرد، این احتمال وجود داشت که ایران هیچ‌گاه به‌دنبال غنی‌سازی نرود. مقاومت مستمر غرب، در نهایت ایران را به‌سمت دستیابی به خودکفایی در حوزه فناوری هسته‌ای سوق داد؛ هدفی که در سال ۲۰۰۲ به آن دست یافت. خیلی زود برنامه هسته‌ای ایران در کانون توجه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قرار گرفت و گفت‌وگوهایی با سه کشور اروپایی—آلمان، فرانسه و بریتانیا—آغاز شد. من که در آن زمان عضو تیم مذاکره‌کننده ایرانی بودم، شاهد سطحی بی‌سابقه از شفافیت و همکاری از سوی تهران بودم؛ از جمله تعلیق غنی‌سازی اورانیوم و پذیرش گسترده‌ترین اقدامات نظارتی و راستی‌آزمایی. ما به اروپایی‌ها پیشنهاد روشنی ارائه کردیم: در صورتی که شما به حقوق ایران در بهره‌مندی صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای، مطابق با پیمان NPT احترام بگذارید، ایران نیز تضمین‌های جامع و قابل راستی‌آزمایی درباره عدم نظامی شدن برنامه‌اش ارائه خواهد داد. با این حال، مذاکرات به‌دلیل امتناع ایالات متحده از به‌رسمیت شناختن هرگونه ظرفیت غنی‌سازی—even under the treaty—به بن‌بست رسید.

 

در یکی از جلسات خصوصی، حسن روحانی، مذاکره‌کننده ارشد وقت ایران، به من گفت که آیت‌الله خامنه‌ای قاطعانه با هرگونه عقب‌نشینی از حق غنی‌سازی مخالف است. روحانی نقل قولی مستقیم از رهبری آورد که گفته بود: «اگر قرار باشد ایران از حق غنی‌سازی خود صرف‌نظر کند، یا باید پس از مرگ من باشد، یا اینکه من از رهبری استعفا دهم.» در سال ۲۰۰۶، با آغاز ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد، غنی‌سازی اورانیوم بار دیگر از سر گرفته شد؛ و همان سال، ایالات متحده و اتحادیه اروپا پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع دادند. طی سال‌های بعد، شش قطعنامه از سوی شورای امنیت علیه ایران صادر شد که همگی همراه با تحریم‌هایی سخت‌گیرانه بودند.

 

در پاسخ، ایران نه‌تنها از مواضع خود عقب‌نشینی نکرد، بلکه به‌تدریج ظرفیت غنی‌سازی خود را نیز گسترش داد. تا سال ۲۰۱۳، ایران به نقطه‌ای رسید که تنها دو ماه با «نقطه گریز هسته‌ای»—یعنی توانایی بالقوه برای ساخت سلاح هسته‌ای—فاصله داشت. این وضعیت یک چرخه معیوب از تشدید تحریم‌ها و گسترش فعالیت‌های هسته‌ای به‌وجود آورد که در نهایت هر دو طرف را در یک بن‌بست راهبردی قرار داد. در این مرحله، باراک اوباما به‌درستی درک کرد که سیاست اجبار و فشار کارایی خود را از دست داده است. در سال ۲۰۱۳، آمریکا موضع خود را تعدیل کرد و خط قرمز خود را به‌جای «غنی‌سازی» به «دستیابی به سلاح هسته‌ای» تغییر داد.

 

این چرخش فکری، مسیر را برای مذاکراتی باز کرد که در نهایت به توافق تاریخی «برنامه جامع اقدام مشترک» یا همان برجام منجر شد. توافقی که با قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل نیز تأیید شد. برجام شدیدترین و فراگیرترین نظام نظارتی بین‌المللی را بر برنامه هسته‌ای ایران اعمال کرد و در عین حال، حق غنی‌سازی صلح‌آمیز ایران را نیز به رسمیت شناخت. به‌دنبال این توافق، تنش میان ایران و آمریکا به‌طور چشم‌گیری کاهش یافت. بر اساس مفاد توافق، زمان گریز هسته‌ای ایران به حداقل یک سال افزایش یافت و قرار بود این وضعیت برای مدت حداقل ده سال ادامه داشته باشد.

 

با وجود پایبندی ایران به تعهداتش، دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸ به‌صورت یک‌جانبه از برجام خارج شد و سیاست موسوم به «فشار حداکثری» را در پیش گرفت. در واکنش به این خروج، ایران نیز سطح و ظرفیت غنی‌سازی خود را افزایش داد و زمان گریز هسته‌ای را از یک سال به حدود دو ماه کاهش داد. در دوران ریاست‌جمهوری جو بایدن، اگرچه لحن کاخ سفید تغییر کرد و وعده‌هایی در خصوص بازگشت به دیپلماسی داده شد، اما در عمل، سیاست «نه توافق، نه بحران» اتخاذ شد. تحریم‌های اعمال‌شده در دوران ترامپ همچنان پابرجا ماندند و صدها مورد دیگر نیز به آن‌ها افزوده شد؛ روندی که سطح بی‌اعتمادی میان دو طرف را باز هم بیشتر کرد.

 

اکنون، برآوردها نشان می‌دهد که پنجره گریز هسته‌ای ایران به حدود یک هفته رسیده است. در چنین فضایی، تهدیدهای صریح دونالد ترامپ تنها به تشدید بحران کمک می‌کند. او ماه گذشته در گفت‌وگویی با شبکه فاکس‌نیوز گفت: «دو راه برای برخورد با ایران وجود دارد: یا نظامی یا توافق.» برخی تحلیلگران پیشنهاد داده‌اند که کشورهای اروپایی می‌توانند از مکانیسم «بازگشت خودکار تحریم‌ها» در چارچوب برجام استفاده کنند و تحریم‌های بین‌المللی شورای امنیت را دوباره فعال نمایند.

 

ایران در واکنش به چنین احتمالی هشدار داده که در صورت احیای تحریم‌ها، نه‌تنها از برجام، بلکه از پیمان NPT نیز خارج خواهد شد و در صورت وقوع هرگونه حمله نظامی، برنامه تسلیحاتی هسته‌ای خود را به‌صورت رسمی دنبال خواهد کرد. این سناریو بدترین حالت ممکن است—وضعیتی که می‌تواند منطقه خاورمیانه را به‌سوی آشوبی فراگیر سوق دهد و ایران را به نمونه‌ای مشابه کره شمالی تبدیل کند.

 

پنج اصل کلیدی برای رسیدن به توافقی پایدار

 

اما با این وجود، من معتقدم که دولت ترامپ می‌تواند در زمینه دیپلماسی با ایران موفق عمل کند—مشروط بر آن‌که پنج اصل کلیدی را بپذیرد. ۱. دیپلماسی، نه جنگ درس‌های پرهزینه‌ای که ایالات متحده از جنگ‌های ناکام خود—از عراق گرفته تا افغانستان—آموخته، نشان می‌دهد که گزینه نظامی نه‌تنها موفقیتی در پی ندارد، بلکه می‌تواند هزینه‌هایی چند تریلیون دلاری به اقتصاد آمریکا تحمیل کند و زندگی میلیون‌ها انسان را نابود سازد. در مقایسه با این فجایع، جنگ با ایران به‌مراتب فاجعه‌بارتر خواهد بود. دونالد ترامپ باید از دوگانه خطرناک «یا توافق، یا جنگ» فاصله بگیرد و به دیپلماسی به‌عنوان تنها گزینه واقع‌بینانه و پایدار نگاه کند. چنین تغییری در رویکرد، نه‌تنها می‌تواند از بحران‌های آینده جلوگیری کند، بلکه این پیام را مخابره می‌کند که ایالات متحده از گذشته درس گرفته است.

 

۲. دستور کار جامع، نه توافق‌های تک‌موضوعی ایران در طول سال‌های گذشته به تمامی توافق‌های محدود و موضوع‌محور خود با آمریکا پایبند بوده—از همکاری در زمینه آزادی گروگان‌ها، تا همکاری ضدتروریستی پس از حملات ۱۱ سپتامبر، و نهایتاً توافق جامع برجام. اما در مقابل، ایالات متحده اغلب در تحقق تعهداتش ناکام مانده و همین مسأله موجب فرسایش اعتماد شده است. واقعیت این است که توافق‌های تک‌موضوعی به‌خاطر ساختار شکننده‌شان، ذاتاً ناپایدار هستند. هرچند دستیابی به توافقی جامع در کوتاه‌مدت ممکن نیست، اما آنچه اکنون بیش از هر زمان دیگری نیاز است، تدوین یک نقشه‌راه جامع است؛ برنامه‌ای مرحله‌ای که گفت‌وگوها را از پرونده هسته‌ای آغاز کند و به‌تدریج حوزه‌های دیگر را نیز پوشش دهد. موفقیت در این بخش می‌تواند دروازه‌ای برای پرداختن به مسائل گسترده‌تری چون امنیت منطقه‌ای، روابط اقتصادی و همکاری‌های استراتژیک باشد.

 

۳. ترتیبات واقع‌بینانه در حوزه هسته‌ای هرگونه توافق جدید باید با اصول و الزامات پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) هم‌راستا باشد. ایران، به‌عنوان یکی از اعضای این معاهده، حق دارد از مزایای فناوری هسته‌ای صلح‌آمیز بهره‌مند شود، مشروط بر آن‌که نظارت‌های قوی و قابل راستی‌آزمایی را بپذیرد. در این مسیر، ایران می‌تواند اقدامات راستی‌آزمایی را تقویت کرده و اجرای «پروتکل الحاقی» و «کد اصلاح‌شده ۳.۱» را بپذیرد. همچنین ممکن است کاهش سطح غنی‌سازی از ۶۰ درصد به زیر ۵ درصد، و تمدید بندهای موسوم به «غروب» در برجام—از جمله ممنوعیت بازفرآوری سوخت هسته‌ای—به‌عنوان بخشی از بسته توافق در نظر گرفته شود. این‌گونه ترتیبات، هم خواسته‌های امنیتی طرف غربی را در نظر می‌گیرد، و هم حقوق بنیادین ایران را به رسمیت می‌شناسد.

 

۴. توافقی که به نام ترامپ ثبت شود، اما در عمل پایدار باشد اگر دغدغه اصلی دونالد ترامپ این است که توافق جدید به‌نام او ثبت و به‌عنوان میراث سیاسی‌اش ماندگار شود، راه‌حلی وجود دارد. ایران و آمریکا می‌توانند توافقی دوجانبه امضا کنند که در آن، ایران به‌طور دائمی تعهد دهد که «هیچ‌گاه به کشوری دارای سلاح هسته‌ای تبدیل نخواهد شد». در مقابل، ایالات متحده موظف خواهد شد که تمام تحریم‌های مرتبط با برنامه هسته‌ای ایران را به‌طور کامل لغو کند. اما برای اینکه این توافق، برخلاف برجام، در برابر تغییر دولت‌ها و نوسانات سیاسی داخلی دوام بیاورد، لازم است که توسط کنگره آمریکا و مجلس شورای اسلامی ایران به تصویب برسد. تنها در این صورت است که می‌توان از پایداری توافق اطمینان حاصل کرد.

 

۵. کاهش تنش‌های منطقه‌ای و حرکت به‌سوی ادغام اقتصادی یکی از پیش‌شرط‌های هر توافق پایدار، کاهش تنش‌های منطقه‌ای میان ایران و آمریکا است. این دو کشور باید با به رسمیت شناختن منافع مشروع یکدیگر، بر سر مسائل مورد اختلاف گفت‌وگو کرده و در موضوعات دارای منافع مشترک همکاری کنند. در این میان، یکی از ضروری‌ترین اقدامات، توقف چرخه تنش‌های نظامی میان ایران و اسرائیل است—موضوعی که باید بر اساس منشور سازمان ملل متحد و با هدف جلوگیری از درگیری‌های بیشتر دنبال شود. فراتر از موضوعات امنیتی، مسیر صلح بلندمدت از دل منافع اقتصادی مشترک می‌گذرد. روابط تجاری میان ایران و آمریکا، در صورت عادی‌سازی، می‌تواند به سطح صدها میلیارد دلار در سال برسد. این ادغام اقتصادی نه‌تنها دستاوردهای دیپلماتیک را تثبیت می‌کند، بلکه نیروهای میانه‌رو را در هر دو طرف تقویت کرده و زمینه را برای ثبات بیشتر فراهم می‌آورد.

 

رسیدن به چنین توافقی، آسان نخواهد بود. اما دستیابی به آن ممکن است—و اگر اتفاق بیفتد، می‌تواند آثار مثبتی فراتر از رابطه ایران و آمریکا بر جای بگذارد. حل‌وفصل تنش‌های چهل ساله میان ایران و همسایگان عرب آن نیز به همان اندازه اهمیت دارد.

چارچوبی برای امنیت منطقه‌ای باید طراحی شود—چارچوبی که می‌تواند از طریق گفت‌وگو میان هشت کشور حاشیه خلیج فارس آغاز شود و با حمایت دبیرکل سازمان ملل متحد و اعضای دائم شورای امنیت، به‌تدریج نهادینه گردد. تنها از طریق دیپلماسی، اعتمادسازی و احترام متقابل است که می‌توان به معماری امنیتی‌ای پایدار و باثبات در منطقه دست یافت.

یادداشت های دیگر

دیدار تاریخی وزیر دفاع عربستان با مقامات عالی‌رتبه ایران

ولی نصر، استاد روابط بین‌الملل و مشاور پیشین رئیس‌جمهور آمریکا

مذاکرات دیپلماتیک خلیج فارس و پرچم‌های کشورهای منطقه

مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا

مایکل آنتون در مذاکرات هسته‌ای ایران و آمریکا

مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا

تضاد میان قطعی برق در ایران و سفر پرزرق‌وبرق ترامپ به کشورهای عربی

فرناز فصیحی، رئیس دفتر سازمان ملل برای روزنامه نیویورک

نام نویسنده:

دیپلمات اسبق

عضو خبرنامه "ایران من" شوید

خبرنامه هفتگی

آخرین اخبار مهم ایران و جهان را برای شما ارسال خواهیم کرد

عضویت

آخرین اخبار ایران و جهان