پویایی مفاهیم ایرانشهری در گذر تاریخ
ایدهی ایران که مورد نظر شماست، چقدر با نظریه ایرانشهری در تطابق قرار میگیرد؟ چون نظریه ایرانشهری نگاهی به گذشته و تاریخ دارد و بر مبانی فرهنگی و اندیشهای استوار است اما دیدگاه شما پیوستهای اقتصادی و توسعهای هم دارد.
ما در دو سطح بحث میکنیم؛ یک سطح اقوام است و یک سطح ملت و ایران است. یکی از مشکلاتی که راجع به بحث اقوام مطرح میشود اینست که اگر اقوام را به مثابه ملت در نظر بگیرید، دچار تعارض میشوید، ولی اگر قبول کنیم که ملت در واقع پوششی است بر فراز اقوام و در سطح بالاتر از آن قرار دارد، دیگر دچار تعارض نمیشویم چون همه جزو اقوام ایرانی قرار میگیرند. اما اگر قوم را رودرروی ملت قرار دهیم، تعارضها و تنازعها آغاز میشود. از لحاظ نظری به هیچ وجه نباید بپذیریم هیچ قومی به تمامه ملت است؛ همه اقوام بخشی از ملت هستند. آنها که مدعیاند تفکر ایرانشهری با قومیت مغایرت دارد، به خاطر اینست که اقوام و ملت را همردیف قرار میدهند درحالیکه ایران صدر قومیتهاست.
چالشهای مدرنیسم و سنتگرایی در ایران
نکته دوم خاصیت ایستایی مفاهیم است. آیا وقتی راجع به ایرانشهری یا ایدهی ایران صحبت میکنیم، راجع به مفهومهایی ایستا صحبت میکنیم؟ آیا ایدهی ایرانشهر که در دوره ساسانیان مطرح شده، با مفهوم ایرانشهر در ۱۴۰۳ یکی است؟ برخی میگویند ایرانشهر یعنی پادشاهی، اگر آن دوره پادشاهی بوده الان هم باید به سیستم پادشاهی برگردیم. خوب در آن دوره ایران طبقاتی بوده، پس وقتی الان به ایدهی ایرانشهر اشاره میکنیم هم منظور اینست که ایران طبقاتی شود؟ منظور از ایران، اشاره ما به یک سرزمین، زیست، تمدن، زبان و آموزههایی است که اینها توانسته بیش از چند هزار سال تداوم پیدا کند و مرتب بازتولید شود. بنابراین اصلاً ما راجع به مفاهیم ایستا صحبت نمیکنیم. یکی از دلایلی که این انتقادات و سوءتعابیر به وجود میآید اصرار بر ایستایی مفاهیم است. باید قبول کنیم که مفاهیم پویا هستند و در طی تاریخ تغییر میکنند که به مفهوم گم کردن پیوستگی تاریخی آن نیست. وقتی از ایران میگوییم از یک پیوستار تاریخی صحبت میکنیم، ولی اگر مفاهیم را ایستا ببینیم، دچار انقطاع میشویم.
میگویند ایران ساسانی ایرانی بوده که مضمحل شده، بعد ایران اسلامی آمده، بعد ایران سکولار پهلوی شکل گرفته و… ایران پیوستار تاریخی دارد که در هر دوره و وضعیتی، تصویری از آن بر جای میماند. این تصویر همراه با تغییراتی است که در هر دوره رخ میدهد اما در عین حال نشانههای پیشین را هم دارد. نکته بسیار مهم در ایدهی ایران پیوستار تاریخی آنست یعنی نمیتوان از تاریخ گذشت.
من بحثی که با مرحوم داوود فیرحی داشتم در همین باره بود. به ایشان میگفتم حرف شما درست است که حکومت در ایران و هرجا به مفهوم قرارداد اجتماعی است ولی آیا امروز داریم قرارداد جدید بیتاریخی را تجربه میکنیم یا این قرارداد اصلاحیهای بر قراردادهای پیشین است؟ بیش از چند هزار سال است در این کشور قرارداد اجتماعی داریم. در هر تحولی به این قرارداد اصلاحیهای خورده است. در دوره ساسانی قرارداد اجتماعی داشتیم که در دوره اسلامی، به آن اصلاحیه خورده، در دوره صفوی اصلاحیه دیگری داشته، در دوره مشروطه اصلاحیه جدیدی آمده، در جمهوری اسلامی اصلاحیه دیگری خورده است. بنابراین طبق گفته هابسبام، در کشورهایی که دارای تاریخ هستند نمیتوانید روی تاریخ خط بکشید و بگویید از امروز قرارداد جدیدی داریم. قراردادهای جدید اصلاحیههایی بر قراردادهای پیشین هستند.
تجارت به عنوان محور توسعه اقتصادی در ایران
یکی از مشکلات ما در ایران که منجر به بحران نظریه شده اینست که عدهای از مدرنیستها فکر میکنند تاریخ را باید کنار گذاشت تا یک تاریخ مدرن تعریف کنیم، با یک قرارداد از امروز. مشکل سنتگراها هم این است که فکر میکنند مفاهیم ایستا هستند و تغییر نمیکنند، بنابراین با پدیده مدرن که مواجه میشوند میخواهند آن را نادیده بگیرند. پس از جنبه نظری باید بپذیریم که در هر لحظه در واقع یک قرارداد اجتماعی داریم که اصلاحیهای است بر قرارداد اجتماعی پیشین. از این جهت باید قرارداد اجتماعی پیشین را بشناسیم. نکته دیگر توجه به تحولات محیطی ایران است.
آشنایی با تحولات ژئوپلیتیک، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فناوری پیرامون ایران و شناخت پویاییهای آنها نیز بسیار مهم است. بسیاری از جریانهای قدرت و جریانهای مبادله در محیط پیرامونی ایران تغییر کردهاند. مثالی از حوزه مهندسی بزنم. فرض کنیم با ساختمانی مواجه میشویم که کار احداث آن الان به هر دلیلی متوقف شده است. میخواهیم پروژه را از نو زنده کنیم. اولین کاری که باید بکنیم اینست که قرارداد قبلی را بخوانیم، ببینیم تعهدات طرفین در آن قرارداد چیست، به چه میزان پیش رفتهاست و قرارداد جدید، اصلاحیهای بر آن قرارداد قبلی خواهد بود. قاعدتا با توجه به تحولات محیطی احتمالا مبانی قمیتی کلا تغییر کرده است و شاید خواستههای کارفرما نیز تغییر یافته باشد. بنابراین، باید همه این تغییرات را ملحوظ کرد. لیکن، با همهی این اوصاف، نمیتوان آن قرارداد قدیم را در نظر نگرفت. باید حقوق پیمانکار، حقوق صاحب کار، حقوق فروشندههای مصالح و تجهیزات به آن پروژه را در نظر بگیریم و بگوییم از امروز میخواهیم این پروژه را با این مشخصات جدید و با این مبانی قیمتی اجرا کنیم. قرارداد جدید هم احتمالا در آینده اصلاحیه خواهد خورد.
درحوزه اجتماعی همینطور است. در واقع جامعه که نمرده، این جامعه تاریخ، ایده، حقوق، شهروند، حاکم و… دارد و در یک محیط بینالمللی زندگی میکند که آن نیز دائم در حال تغییر است. اگر میخواهیم تغییر بدهیم باید اصلاحیه بزنیم. در نگاه مدرن به ایدهی ایران بحث من این است که نباید فقط حوزه فرهنگی را در نظر داشت بلکه برای حوزه اقتصادی آن هم باید برنامهریزی کرد. ایران با این ژئوپلتیک در یک موقعیت تبادلی در جهان قرار گرفته است، شرق را به غرب و شمال را به جنوب وصل میکند. ایرانیها میگویند ما در چهارراه جهان هستیم. آیا میتوان وسط این چهارراه جهان به ایده خودکفایی رسید؟
به محض اینکه پذیرفتیم در چهارراه جهانی قرار گرفتیم، تجارت اصلیترین مسأله سیاست اقتصادی میشود. طبق ایدهی ایران باید تجارت را مبنا قرار دهیم. در نتیجه هر مبنای توسعهای که در ایران بر محور تجارت شکل نگیرد همان روز اول محکوم به شکست است. همه نظریهها راجع به خودکفایی شکست خوردند و همیشه هم شکست میخورند. اصلاً در ایران غیرممکن است مبنای خودکفایی شکل بگیرد. اگر در چهارراه هستیم در واقع باید مرتب چیزی به داخل بیاید و چیزی خارج شود و به آن یک ارزش افزوده ایجاد کنیم. در واقع جایی هستیم که باید ورودی و خروجی دائمی داشته باشد. اصلاً در ایران نمیتوانیم بر مبنای ایده خودکفایی پیش برویم.