سرویس خبری ایران من: حملات هوایی اسرائیل بر خاک ایران فاجعهای انسانی به بار آورده که ابعاد آن فراتر از آمار و ارقام است. این گزارش به بررسی تأثیرات این حملات بر زندگی غیرنظامیان ایرانی و داستانهای تلخ خانوادههایی میپردازد که در این حوادث عزیزان خود را از دست دادهاند.
قربانیان غیرنظامی؛ چهرههای انسانی فاجعه
از یک دختر هشتساله که عاشق رقصیدن با لباس قرمزش در مطب دندانپزشکی بود، تا یک قهرمان ۲۸ ساله سوارکاری، شاعری که تنها یک هفته با تولد ۲۴ سالگیاش فاصله داشت، طراح گرافیکی که در نشنال جئوگرافیک کار میکرد، و پدربزرگ و مادربزرگی در دهه هشتم زندگیشان — همه در میان قربانیان غیرنظامی این حملات بودند.
این افراد تنها بخشی از چهرههای انسانی فاجعهای هستند که در پی بمبارانهای اسرائیل بر خاک ایران رخ داده است.
آمار تلفات و تأثیرات بر نظام درمانی
اسرائیل مدعی است که غیرنظامیان را هدف قرار نمیدهد، اما تاکنون صدها نفر کشته شدهاند. هر روز نامی تازه، چهرهای جدید و روایتی دردناک از زندگیهایی که ناگهانی و خشونتبار پایان یافتهاند، منتشر میشود. از روز یکشنبه که وزارت بهداشت اعلام کرد دستکم ۲۲۴ نفر کشته و نزدیک به دو هزار نفر — از جمله زنان و کودکان — مجروح شدهاند، آمار رسمی بهروزرسانی نشده، اما انتظار میرود این ارقام افزایش یابد.
در گفتوگو با بیش از ۵۰ نفر از شهروندان تهران، شیراز، اصفهان، اهواز، مشهد، سنندج، آمل، قزوین، سمنان، کرج، نیشابور و تبریز — از جمله پزشکان، خانوادهها و دوستان قربانیان — تأثیرات این حملات شرح داده شده است. نیویورک تایمز همچنین دهها ویدئو، تصویر و شهادت عینی را بررسی کرده که تلفات غیرنظامی، زخمیها و تخریب ساختمانهای مسکونی را ثبت کردهاند.
ارتش اسرائیل میگوید هدف این حملات، فرماندهان نظامی، مقامات دولتی و دانشمندان هستهای است. اما موشکها و پهپادها، آسمانخراشها و مجتمعهای مسکونی را نیز ویران کردهاند؛ ساختمانهایی که پر از خانوادههای غیرنظامی بودهاند. به گفته دکتر حسین کرمانپور، سخنگوی وزارت بهداشت، حدود ۹۰ درصد قربانیان، غیرنظامیان بودهاند.
چهار پزشک، از جمله مدیر یکی از بزرگترین بیمارستانهای تهران، میگویند اورژانسها مملو از مجروحان است. وزارت بهداشت نیز روز دوشنبه اعلام کرد که همه کادر درمانی کشور موظفاند تا اطلاع ثانوی در محل خدمت خود باقی بمانند، چرا که سیستم درمانی بهشدت تحت فشار قرار دارد.
زندگی روزمره در سایه حملات
در تهران، بمبارانهای پیدرپی زندگی عادی را فلج کرده است. جای صدای ترافیک، موسیقی خیابانی و اذان، حالا فقط صدای سامانههای پدافند هوایی، انفجارها، آژیر آمبولانسها و آتشنشانیها شنیده میشود.
تصاویر منتشرشده، تیمهای امداد را نشان میدهند که در میان آوار به دنبال نجات بازماندگان هستند. پدری، نوزاد غرق در خونش را در آغوش گرفته؛ مردی زخمی با سر خونآلود به موتور تکیه داده و رهگذری زخم او را میبندد؛ پیکر بیجان کودکی، از زیر غبار و خاک بیرون آمده است.
ژیلا بنییعقوب، روزنامهنگار سرشناس و فعال حقوق زنان، میگوید: «همه نگاهها روی اهداف نظامی متمرکز است، اما درباره کشتههای غیرنظامی تقریباً هیچ صحبتی نمیشود — در حالی که شمار آنها بسیار بالاتر از تلفات هدفمند است.»
علی، مهندس ۴۳ ساله ساکن تهران و پدر دو کودک خردسال، گفت که این تجربه با هیچکدام از بحرانهای قبلی قابل مقایسه نیست. او که نخواست نام خانوادگیاش فاش شود تا از برخورد احتمالی مقامات در امان بماند، افزود: «مرگ هر روز دارد به ما نزدیکتر میشود.» به گفته او، خواهرِ یکی از دوستانش هنگام فروریختن ساختمان پس از حمله مستقیم، جان باخت.
داستانهای دردناک خانوادهها
پارنیاعباسی، شاعر جوان، فارغالتحصیل زبان انگلیسی بود و در بانک ملی، همانجایی که مادرش سالها بهعنوان منشی کار کرده بود، استخدام شد. پدرش معلم مدرسهای دولتی بود. او زمانی در نشستی برای شاعران جوان گفته بود که زندگیاش را مجموعهای از «داستانهایی برای نوشتن» میبیند.
حدود شش ماه پیش، والدین او بالاخره توانستند رویای دیرینهشان را محقق کنند و یک واحد سهخوابه در مجتمع ارکیده، مجموعهای از برجهای مسکونی در خیابان ستارخان تهران، بخرند. جمعه صبح، موشکی به این ساختمان اصابت کرد و آن را ویران ساخت.
تمام اعضای خانواده عباسی، از جمله پرهام، برادر کوچکتر پارنیا، در این حادثه کشته شدند.
حسن کمالی، یکی از بستگان ساکن تهران، گفت: «آنها این خانه را با زحمت زیاد و فشار مالی خریدند، فقط به این خاطر که هر کدام از بچهها اتاقی جدا داشته باشند. محبت و صمیمیتی که بینشان بود، زبانزد همه بود. همیشه کنار هم بودند.»
تارا حاجیمیری، دختر ۸ ساله، به رقص محلی و ژیمناستیک علاقه زیادی داشت. ویدیویی از او با لباس قرمز در مطب دندانپزشکی، که در حال رقصیدن روی صندلی بود، در شبکههای اجتماعی فراگیر شد. او همراه با ۶۰ ساکن دیگر در جریان حمله به یک مجتمع آپارتمانی در خیابان پاتریس لومومبا کشته شد.
رضا، مهندس ۵۹ ساله کامپیوتر، گفت عمه و عموی سالخوردهاش، که هر دو در دهه هشتاد زندگی بودند، شب شنبه و در خواب هدف حمله هوایی قرار گرفتند و جان باختند. شدت انفجار بهقدری بوده که ساختمان را کاملاً فرو ریخته است.
رضا توضیح داد که مرد سالخورده مبتلا به پارکینسون بود. او گفت: «دلخراش است که افراد بیگناه قربانی چنین جنگی شوند. آنها پدربزرگ و مادربزرگ مهربانی بودند.»
خسارت وارده به ساختمان آنقدر وسیع بود که امدادگران هنوز موفق به بیرون آوردن اجساد نشدهاند. به خانواده گفته شده که باید آن دو را فوتشده تلقی کنند. به گفته رضا، فرزندان بزرگ این زوج هر روز به محل حادثه سر میزنند و چشمانتظار بیرون کشیدن اجساد از زیر آوار هستند.
صالح بیرامی، طراح گرافیک شناختهشدهای که با نشریاتی مانند نشنال جئوگرافیک و شرکتهای رسانهای همکاری داشت، روز یکشنبه پس از جلسهای کاری در راه بازگشت به خانه بود. او هنگام توقف پشت چراغ قرمز میدان قدس، در نزدیکی بازار شلوغ تجریش، هدف اصابت یک موشک اسرائیلی قرار گرفت. موشک به لوله اصلی فاضلاب برخورد کرد، انفجار بزرگی بهدنبال داشت و جان او را گرفت. این حادثه از سوی همکارانش و گزارشهای خبری تأیید شده است.
آوا مشکتیان، همکار صالح بیرامی که در محل کار کنار او مینشست، در صفحه اینستاگرامش یادداشتی احساسی منتشر کرد. او بیرامی را «مهربان، خوشبرخورد و همیشه لبخند به لب» توصیف کرد و نوشت: «مجبوریم این چیزها را بنویسیم تا دیگران بدانند. خدا میداند چقدر ویران شدهام.»
مهدی پولادوند، قهرمان ملی ۲۷ ساله و عضو باشگاه سوارکاری جوانان، آخرین روز زندگیاش را در پیست
مسابقه کرج گذراند. جمعه در رقابتی شرکت کرد که هیچگاه تصور نمیکرد آخرین حضورش باشد.
رسانههای داخلی از او بهعنوان استعدادی درخشان یاد کردند که در رقابتهای استانی و ملی بارها روی سکوی قهرمانی ایستاده بود. به گفته آرزو ملک، دوست و همتیمیاش در مصاحبهای با رسانههای محلی، مهدی به همراه پدر و مادر و خواهرش زمانی جان باخت که موشک اسرائیلی به ساختمان محل سکونتشان اصابت کرد.
در گورستانهای سراسر ایران، هر روز مراسم خاکسپاری برگزار میشود — حتی گاهی در حالی که صدای پرواز موشکها در آسمان شنیده میشود. طبق تصاویر منتشرشده از باشگاه محل کار نیلوفر قلعهوند، تابوت او که ۳۲ سال داشت و مربی پیلاتس بود، با پرچم ایران پوشانده شده بود. جمع کوچکی از دوستان و شاگردانش با لباسهای مشکی گرد تابوت ایستاده بودند.
در پیامی از سوی باشگاه ورزشی او آمده بود: «همیشه به یادت خواهیم بود. نه به جنگ.»