تنشهای اخیر بین ایران و اسرائیل، نگرانیهای جدی درباره احتمال گسترش درگیری در خاورمیانه را برانگیخته است. این مقاله به بررسی دقیق محدودیتها و چالشهای پیش روی هر دو کشور میپردازد و دلایلی را ارائه میدهد که چرا یک جنگ تمام عیار، علیرغم تنشهای موجود، بعید به نظر میرسد.
محدودیتهای ایران و اسرائیل که جنگ گسترده را بعید میسازد
بسیاری از تحلیلگرانی که درگیری ها در خاورمیانه را رصد میکنند، هشدار دادهاند که نبرد کنونی میتواند بیش از پیش تشدید شود.البته، این جنگ هماکنون در جریان است. ایران دو حمله مستقیم به اسرائیل انجام داده، در حالی که اسرائیل یک حمله تلافیجویانه انجام داده و تقریباً به طور قطع در حال آمادهسازی حمله دوم است. تمامی نیروهای نیابتی ایران به اسرائیل حمله کردهاند، اسرائیل چندین تن از فرماندهان کلیدی ایران را ترور کرده؛ و هر دو طرف عیله هم حملات سایبری انجام دادهاند.بنابراین، پرسش واقعی این نیست که جنگ بین ایران و اسرائیل چگونه خواهد بود، بلکه این است که یک درگیری گستردهتر بین آنها چه پیامدهایی میتواند داشته باشد. پاسخ این است: بیشتر از آنچه هماکنون در حال وقوع است، فقط با شدت بیشتر. این امر به این دلیل است که هر دو طرف با موانع مادی و استراتژیک قابل توجهی روبرو هستند که جنگ تمام عیار تصور شده بین آنها را بعید میسازد.
پدافند موشکی تاد
موانع جغرافیایی و لجستیکی
ایران تقریباً در تمام قابلیتهای تهاجمی و دفاعی از اسرائیل عقب است، بنابراین به سادگی نمیتواند خسارات ویرانگری وارد کند. اسرائیل، در عین حال، ظرفیت چشمگیری برای حملات هدفمند دارد، اما منابع متنوعی را که برای فاتح شدن در جنگ یا ویرانی علیه ایران نیاز دارد، در اختیار ندارد. هر دو کشور از نظر فیزیکی بسیار از هم دور هستند و توانایی راهاندازی حملات زمینی یا دریایی را ندارند. این موانع به این معناست که جنگ بیقید و شرط بعید است، و حتی در صورت تبادل ضربات فزاینده، آرماگدون نامحتمل است.
مهمترین عامل محدودکننده جنگ بین ایران و اسرائیل، فاصله است. این دو کشور مرز مشترکی ندارند. در نزدیکترین نقاط، ۱۲۰۰ کیلومتر از هم فاصله دارند. مرکز اسرائیل تقریباً ۱۶۰۰ کیلومتر از تهران فاصله دارد.علاوه بر این، بین آنها ترکیه، سوریه، عراق، اردن، عربستان سعودی و کویت قرار دارند. برخی از این کشورها بیشتر با اسرائیل همراستا هستند، برخی بیشتر با ایران همسو هستند، و برخی با هر دو دشمنی دارند. دو طرف در درگیری احتمالی میتوانند روی کمک برخی از آنها حساب کنند – از نظر اجازه عبور نیروهایشان و مانعتراشی برای دشمن – اما نمیتوانند انتظار بیش از این را داشته باشند.
برای مثال، ملک عبدالله دوم پادشاه اردن، متحد کلیدی اما ضمنی اسرائیل است، اما او بر جمعیتی با اکثریت فلسطینی حکومت میکند که عمدتاً از دولت یهود متنفرند و این امر حمایت او از اسرائیل را محدود میکند. کشورش در سرنگونی پهپادها و موشکهای کروز ایرانی که در جریان اولین حمله موشکی ایران به اسرائیل در ۱۳ آوریل از خاک این کشور عبور کردند، به اسرائیل کمک کرد. اما امان با دقت تأکید کرد که صرفاً از حریم هوایی خود دفاع میکند و این کار را در برابر تمام متجاوزان خارجی انجام خواهد داد. به همین ترتیب، سوریه به شدت به ایران وابسته است. اما بشار اسد رئیس جمهور سوریه از پدرش آموخته که هرگز با اسرائیل نجنگد، درسی که خاندان اسد پس از شکستهای مکرر در سالهای ۱۹۶۷، ۱۹۷۳ و ۱۹۸۲ فرا گرفتند. در نتیجه، اگرچه ایران میتواند نیروهایش را از طریق سوریه جابجا کند و در آنجا مستقر سازد، اما دمشق تاکنون از ترس اینکه اسرائیل حملاتش را در آنجا گسترش دهد، مانع از آن شده که تهران حملات بزرگی را مستقیماً علیه اسرائیل از خاک سوریه انجام دهد.
این واقعیتها هرگونه تهاجم زمینی را در هر دو جهت غیرممکن میسازد. برای حمله به ایران، نیروهای زمینی اسرائیل باید از عراق و اردن یا عراق و سوریه عبور کنند، که از نظر لجستیکی چالشبرانگیز و از نظر استراتژیک احمقانه خواهد بود. ایران ۸۰ برابر اسرائیل وسعت دارد، و حتی اگر اسرائیل بتواند راهی برای رساندن نیمی از حدود یک دوجین لشکر زمینیاش به آنجا پیدا کند، آنها در گستره جغرافیایی عظیم جمهوری اسلامی غرق خواهند شد و توانایی اندکی برای انجام هر کار معناداری خواهند داشت، و اسرائیل هرگز نمیخواهد چنین بخش بزرگی از ارتش شهروندیاش را به چنین مکان دوردستی بفرستد.اسرائیلیها توانستهاند تأسیسات کلیدی دشمن را با تیمهای کوچک نیروهای ویژه که از طریق هوا وارد میشوند، نابود کنند، و ممکن است یک یا چند عملیات از این دست را علیه اهداف مهم ایرانی انجام دهند. اما ارتش اسرائیل نمیتواند خاک ایران را به این شیوه اشغال کند، مگر آنکه مسیری برای تأمین مجدد و تقویت موج اول واحدهای هوابرد داشته باشد.
اسرائیل، البته، دارای یک نیروی دریایی توانمند نیز هستن، و ایران خط ساحلی طولانی دارد. اسرائیل ممکن است یک حمله در مقیاس گردان یا حتی تیپ را علیه یک تأسیسات مهم ساحلی ایران با استفاده از یک یا چند وسیله نقلیه دریایی اصلاح شده انجام دهد. اما اسرائیل فاقد قابلیتهای حمله آبی-خاکی و هوایی مبتنی بر ناو هواپیمابر است که برای انجام یک تهاجم بزرگتر از دریا مورد نیاز است. مگر اینکه اسرائیل بتواند اسکادرانهای جنگنده خود را در بحرین یا امارات متحده عربی مستقر کند، که بسیار بعید است، حفظ یک نیرو در ساحل برای بیش از چند ساعت در برابر موشکها و حملات هوایی ایران بسیار دشوار خواهد بود. حتی اگر این نیروها به نحوی بتوانند یک سرپل را تصرف کرده و حفظ کنند، تداوم آن مستلزم عبور کشتیهای حمل و نقل اسرائیلی از تنگه باب المندب که تحت تهدید حوثیهاست و تنگه هرمز که تحت تهدید ایران قرار دارد، خواهد بود. در نتیجه، چنین نیروی حملهای در واقع میتواند تنها یک یا چند تأسیسات با ارزش بالای ایرانی در نزدیکی دریا را نابود کند، پیش از آنکه مجبور شود از برد نیروهای هوایی و دریایی ایران خارج شود.
نیروی دریایی ایران حتی با موانع بیشتری برای انجام یک حمله آبی-خاکی علیه اسرائیل مواجه خواهد بود، آن هم در برابر نیروهای هوایی، دریایی و زمینی دولت یهود، و این امر بدون در نظر گرفتن کابوس لجستیکی تلاش برای جابجایی و تأمین نیروها از طریق دور زدن تمام آفریقاست. یک تهاجم زمینی علیه اسرائیل تنها اندکی جذابتر خواهد بود. از نظر تئوری، ایران مزیت لجستیکی عبور آزادانه از عراق و سوریه را دارد. اما نیروهای زمینی آن ضعیفترین و عقبماندهترین بخش نیروهای مسلح این کشور هستند و در برابر نیروهای دفاعی اسرائیل که برای دفاع از مواضع به شدت مستحکم خود در بلندیهای جولان بسیج شدهاند، شانسی نخواهند داشت. ایران این را میداند: به همین دلیل است که دولت نیروهای زمینی بزرگ ایرانی را در منطقه دمشق مستقر نکرده است. در عوض، گزارش شده ایران ۴۰،۰۰۰ نفر از شبهنظامیان افغان، عراقی، پاکستانی و سوری را در جنوب غربی سوریه متمرکز کرده که میتوانند برای راهاندازی یک حمله گسترده مورد استفاده قرار گیرند، بدون آنکه جان شهروندان ایرانی را به خطر بیندازند یا واکنشی از سوی اسرائیل علیه ایران برانگیزند.
با این حال، چنین حملهای تقریباً به طور قطع منجر به یک شکست فاجعهبار خواهد شد، و تعداد زیادی از این نیروهای سبک مسلح و ضعیف آموزش دیده توسط نیروهای زمینی و هوایی اسرائیل قتل عام خواهند شد. اینکه تهران هنوز چنین حملهای را امتحان نکرده، نشان میدهد که ایرانیها به بیهودگی آن پی بردهاند. حمله اسرائیل به لبنان، حزبالله – بازدارندگی نهایی ایران در برابر حمله اسرائیل به ایران – را به شدت تضعیف کرده است. اگر تهران فکر میکرد که این شبهنظامیان میتوانند شریک نزدیکش را نجات دهند، تقریباً به طور قطع آنها را قبلاً به سمت اسرائیلیها فرستاده بود.
محدودیتهای نیروی هوایی و موشکی
این محدودیتها در عملیات زمینی به این معناست که جنبههای متعارف یک جنگ گستردهتر بین ایران و اسرائیل عمدتاً بر عهده نیروهای هوایی آنها خواهد بود، که آنها نیز در آنچه میتوانند انجام دهند محدود هستند. اسرائیل دارای موشکهای بالستیکی است که میتواند تمام ایران را هدف قرار دهد و موشکهای کروز و پهپادهایی دارد که میتوانند این کار را از کشتیها و زیردریاییها، و احتمالاً از خود اسرائیل انجام دهند. هیچ کس نمیداند اسرائیل چه تعداد از اینها را دارد، اما تعداد آنها زیاد نیست – احتمالاً در حدود چند صد یا هزار عدد برای هر کدام. همه آنها کلاهکهای نسبتاً کوچکی دارند، چیزی شبیه به محمولهای که هواپیماهای سرنشیندار میتوانند حمل کنند نیست. این امر آنها را برای نابودی اهداف ایرانی با ارزش بالای نسبتاً کوچک – تجهیزات نظامی و ساختمانها، اما نه پایگاههای وسیع، چه رسد به شهرها – بسیار مفید میسازد.
اگرچه دفاع هوایی ایران عملیات هواپیماهای سرنشیندار اسرائیل را پیچیده میکند، اما چیزی بیش از یک مزاحمت نخواهد بود. مشکل واقعی برای اسرائیل، فاصله خواهد بود. جنگندههای اف-۱۵ اسرائیل قطعاً میتوانند این پروازها را انجام دهند، اما جنگندههای پیشرفته اف-۳۵ و اف-۱۶ ، که بخش عمده نیروی هوایی رزمی آن را تشکیل میدهند، برد فقط حدود ۱۰۰۰ کیلومتر دارند. مهمات دوربرد اسرائیل میتواند این رقم را چند صد کیلومتر دیگر افزایش دهد، اما باز هم برای آن هواپیماها زدن اهداف در مرکز ایران بدون سوختگیری هوایی، اقدامی قابل توجه خواهد بود.
اسرائیل تعداد کمی هواپیمای سوخترسان دوربرد دارد، و اگرچه نیروی هوایی آن خلبانان ماهری دارد که به طور معمول آنها را به روشهایی پرواز میدهند که هیچ کشور دیگری جرأت نمیکند، اما این هواپیماها بزرگ و بسیار آسیبپذیر هستند. استفاده مداوم از آنها در حریم هوایی متخاصم برای اسرائیل دشوار و خطرناک خواهد بود. اگرچه هیچ یک از جنگندههای ساخت آمریکای اسرائیل برای سوخترسانی به یکدیگر در پرواز طراحی نشدهاند ، اما ممکن است اسرائیلیها آنها را برای انجام این کار اصلاح کرده باشند. با این حال، این امر ناکارآمدیهای دیگری را به همراه خواهد داشت؛ نیمی از جنگندههای اسرائیل کاری جز سوخترسانی به نیمه دیگر انجام نخواهند داشت. بنابراین، مگر اینکه اردن یا عربستان سعودی حریم هوایی خود را به روی نیروی هوایی اسرائیل باز کنند (همانطور که ظاهراً در ۱۳ آوریل برای مقابله با حمله موشکی و پهپادی ایران به اسرائیل انجام دادند)، اسرائیلیها باید برای استفاده از هواپیماهای سرنشیندار برای حمله به ایران دست به انتخاب بزنند.
ایران دو نیروی هوایی دارد، یکی متعلق به نیروهای مسلح ارتش و دیگری متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. اما هیچ کدام نمیتوانند با نیروی هوایی اسرائیل رقابت کنند. ایران هیچ هواپیمای سوخترسان اختصاصی ندارد و تنها چند ده جنگنده قدیمی ساخت فرانسه دارد که میتوانند سوخترسانی انجام دهند. هواپیماهای آن عمدتاً مدلهای آمریکایی مربوط به دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ و هواپیماهای فرانسوی و شوروی از دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ هستند. هر تعداد از آنها که بتوانند حتی پرواز به اسرائیل را انجام دهند، در برابر دفاع هوایی اسرائیل شانسی نخواهند داشت.
این امر مسئولیت یک کمپین هوایی ایران را بار دیگر بر دوش نیروی موشکی و پهپادی آن میگذارد. مانند اسرائیل، جمهوری اسلامی احتمالاً صدها (یا حتی تعدادی در حد هزاران) از اینها را با برد کافی برای زدن اسرائیل در اختیار دارد. با این حال، در حملات ۱۳ آوریل و ۱ اکتبر خود، ایران در مجموع ۵۰۰ فروند از آنها را پرتاب کرد و تقریباً هیچ خسارتی وارد نکرد. گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه تکنسینهای روسی در تلاشاند تا به ایرانیها در بهبود قابلیت بقا و کشندگی این موشکها کمک کنند، اما شش ماه بین آن دو حمله ایرانی هیچ بهبود قابل توجهی مشاهده نشد. برای ایران تحقیرآمیز است که به این شکل به حمله و شکست ادامه دهد. بدتر از آن، این امر تلافی بسیار دردناکتر اسرائیل را در پیش دارد.
آنچه همه اینها باید روشن کند این است که اسرائیل میتواند از طریق حملات هوایی، پهپادی و موشکی نسبتاً کوچک و بسیار دقیق،خسارت قابل توجهی به ایران وارد کند، در حالی که ایران در ایجاد خسارت زیاد برای اسرائیل با مشکل مواجه خواهد بود. و هیچ یک از دو کشور در موقعیتی نیستند که یک کمپین هوایی عظیم و مداوم علیه دیگری راهاندازی کنند. به همین دلیل است که حتی یک جنگ گستردهتر بین آنها شباهتی به بلیتز لوفتوافه آلمان یا عملیات بمباران ترکیبی بریتانیا-آمریکا علیه آلمان در جنگ جهانی دوم نخواهد داشت – و حتی شبیه به کمپینهای هوایی اخیر آمریکا علیه صربستان و عراق، یا نوع کمپین هوایی که اسرائیل اکنون علیه حزبالله انجام میدهد، نخواهد بود.
جنگ غیرمتعارف و سایبری
هر دو طرف احتمالاً تلاش خواهند کرد تا عملیات نظامی متعارف خود را با حملات سایبری و اقدامات مخفیانه بیشتر تکمیل کنند (یا جایگزین کنند). در مورد دومی، به نظر میرسد برتری اسرائیل حتی بیشتر از آنچه در یک جنگ هوایی خواهد بود، باشد. برای دههها، موساد، سازمان اطلاعاتی اسرائیل، توانایی فوقالعادهای در ترور افراد مهم و خرابکاری در تأسیسات حیاتی داخل ایران نشان داده است. مشخص نیست که اسرائیل چه مدت زمانی برای راهاندازی چنین عملیاتی نیاز داشته، چقدر به راحتی میتواند عملیات جدیدی را انجام دهد، یا آیا عملیات دیگری را از قبل آماده کرده است یا خیر.
در مقابل، ایران در این عرصه نیز ناتوان به نظر میرسد. اگرچه گزارش شده که تلاش کرده مقامات ارشد اسرائیلی را به قتل برساند، اما تاکنون شکست خورده است. به نظر میرسد بهترین تلاش آن، یک حمله تروریستی کوچک در شب ۱ اکتبر بوده که همزمان با دومین حمله موشکی و پهپادی آن انجام شد و نیم دوجین نفر را در تلآویو کشت. ممکن است پرسنل ایرانی در تعدادی از حملات تروریستی کوچک در اسرائیل طی سال گذشته دخیل بوده باشند، اما همه آنها در مقایسه با موفقیتهای مخفیانه حیرتانگیز اسرائیل رنگ میبازند.
در حوزه سایبری، به نظر میرسد ایران در موقعیت نسبتاً قویتری قرار دارد اما همچنان از اسرائیلیها عقب است. ایران تقریباً دو دهه را صرف توسعه قابلیتهای جنگ سایبری خود کرده، و آنها به اندازه کافی خوب شدهاند که بتوانند در اهداف محافظت نشده خرابکاری کنند. ایرانیها حتی برخی تواناییها برای زدن اهداف سختتر را نیز نشان دادهاند. اما در تبادلات سایبری، اسرائیلیها به طور مداوم پیروز شدهاند. برای مثال، در تابستان ۲۰۲۳، حملات سایبری ایران برق چندین بیمارستان و درمانگاه اسرائیل را قطع کرد. اما اسرائیلیها با راهاندازی حملات سایبری خود پاسخ دادند و پمپ بنزینها را در سراسر ایران از کار انداختند. تهران حملات خود را متوقف کرد.
البته، تمام نکته عملیات سایبری این است که هیچ یک از طرفین نمیداند دیگری چه کاری میتواند انجام دهد – زیرا اگر میدانستند، آسیبپذیریهای خود را از بین میبردند. ممکن است ایران برخی سلاحهای سایبری واقعاً ویرانگر را در ذخیره نگه داشته باشد. همچنین ممکن است اسرائیل نیز چنین سلاحهایی داشته باشد – و تا به امروز، شواهد نشان میدهد که اسرائیلیها هم احتمال بیشتری برای آسیب رساندن به ایران دارند و هم آمادگی بهتری برای محدود کردن خسارات ناشی از حملات ایران دارند.
محیط استراتژیک و محدودیتهای سیاسی
هم ایران و هم اسرائیل با شرایط استراتژیکی روبرو هستند که محدوده بالقوه درگیری بین آنها را بیشتر محدود میکند. نه تنها ایران درک میکند که در جنگ متعارف و حتی غیرمتعارف با اسرائیل در موضع ضعف قرار دارد، بلکه ایرانیها بر این باورند که اسرائیل مجموعهای از سلاحهای کشتار جمعی را در اختیار دارد. اگرچه رژیم ایران اغلب متهم به رفتار غیرعقلانی میشود، اما واقعیت این است که احتیاط قابل توجهی نشان داده و بدون شک سعی خواهد کرد از انجام هر اقدامی که بتواند واکنش گسترده اسرائیل را برانگیزد، خودداری کند.
سؤالات مشابهی احتمالاً بر محاسبات اسرائیل نیز تأثیر خواهد گذاشت. نیروهای دفاعی اسرائیل ظرفیت نابودی تأسیسات مختلف حیاتی برنامه هستهای ایران را دارند. اما هرگز این کار را به دلیلی مهم اما معمولاً نادیده گرفته شده انجام نداده است: اسرائیل و ایالات متحده نگرانند که یک حمله گسترده اسرائیل به سایتهای هستهای ایران باعث شود تهران از معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای خارج شود و اعلام کند که باید یک زرادخانه هستهای بسازد تا تنها راه بازدارندگی در برابر حمله دیگر اسرائیل باشد. تهران سپس شروع به ساخت تأسیسات بیشتری در اعماق زیرزمین برای دستیابی به این هدف خواهد کرد – مانند تأسیساتی که در حال حاضر در کارخانه فردو نزدیک شهر قم دارد، که در برابر هر گونه مهمات هوایی که اسرائیل دارد، مصون است. بنابراین، حمله به برنامه هستهای ایران ممکن است آن را برای چند سال عقب بیندازد، اما فقط تضمین میکند که ایران خیلی زود پس از آن یک زرادخانه هستهای به دست آورد. این برای اسرائیل یک نتیجه منفی شدید خواهد بود.
به طور مشابه، احتمالاً هیچ یک از طرفین نمیخواهند در صادرات نفت ایران دخالت کنند. رژیم ایران همچنان تقریباً کاملاً به درآمدهای نفتی وابسته است و سعی خواهد کرد از هر گونه اقدامی که ممکن است بر آنها تأثیر بگذارد، اجتناب کند. اسرائیل میداند که حمله به صادرات نفت ایران میتواند قیمتهای جهانی نفت را افزایش دهد و احتمالاً ایالات متحده و بسیاری از کشورهای دیگر را خشمگین کند. با توجه به اینکه اسرائیل همچنان تا حد زیادی به حمایت آمریکا وابسته است، به نظر میرسد بعید است که دولت یهود به این خط قرمز دست بزند، اگرچه ممکن است تصمیم بگیرد به پالایشگاهها، ذخیرهسازی نفت و سایر تأسیسات مرتبط با مصرف داخلی ایران حمله کند.
با توجه به موانع جغرافیایی، محدودیتهای نظامی، و ملاحظات استراتژیک که در این مقاله مورد بحث قرار گرفت، به نظر میرسد که یک جنگ تمام عیار بین ایران و اسرائیل، علیرغم تنشهای موجود، بسیار بعید است. درگیریهای احتمالی آینده احتمالاً به صورت حملات محدود، عملیاتهای مخفیانه، و جنگ سایبری خواهد بود. هر دو طرف، با آگاهی از محدودیتهای خود و پیامدهای گسترده یک درگیری بزرگتر، احتمالاً به دنبال راههایی برای مدیریت تنشها بدون ورود به یک جنگ فاجعهبار خواهند بود.