سرویس خبری ایران من: در سال ۲۰۰۸، اندیشکده کارنگی تحلیل جامعی از سیاستهای آمریکا در خاورمیانه ارائه کرد که به بررسی طرح “خاورمیانه جدید” و پیامدهای آن میپرداخت. این تحلیل که در واکنش به سیاستهای دولت بوش پس از حوادث ۱۱ سپتامبر تهیه شده بود، ضمن نقد رویکرد تقابلی آمریکا در منطقه، راهکارهایی برای تغییر این سیاستها و بازتعریف منافع آمریکا در خاورمیانه پیشنهاد میکرد.
پیشینه و زمینه طرح خاورمیانه جدید
مساله گسترش سرزمینی «اسرائیل» که به طرح «اسرائیل بزرگتر» مشهور شده ارتباط مستقیمی با آنچه در دهه ۹۰ آمریکایی ها تحت عنوان طرح «خاورمیانه جدید» مطرح کردند، دارد. بیشک تحولات خاورمیانه طی چند دهه گذشته با توجه به این طراحی ها قابل تفسیر و تحلیل است. با توجه به اهمیت روزافزون این موضوع، طی روز های آتی در قالب چند مطلب مجزا به این مسئله می پردازیم. در بخش پیش رو به مطلب اندیشکده کارنگی اشاره شده است که در سال ۲۰۰۸ پیشنهاداتی را به دولت بوش که بعد از حملات ۱۱ سپتامبر سیاستی را تحت عنوان خاورمیانه جدید دنبال میکرد ارائه کرده است. پیشنهاداتی که بعضا نه تنها دولت بوش بلکه دولتهای دیگر آمریکا هم به آن توجه نکردهاند و همین مساله باعث افزایش تنش در منطقه غرب آسیا شد.
بخش اول این مجموعه با عنوان «طرحی برای خاورمیانه؛ برنامه رژیم اسرائیل برای تضعیف ایران» بخش دوم به معرفی طرح «جدایی کامل» پرداخته است. بخش سوم این مجموعه اظهار نظر کارشناسان درباره طرح جدایی کامل را بررسی کرده است. بخش چهارم شامل قسمت نخست از بخش «منطقه تغییر یافته» بود. بخش پنجم به قسمت دوم و پایانی «منطقه تغییر یافته» از مقاله اندیشکده کارنگی اختصاص داشت. بخش ششم به پیشنهاد اندیشکده کارنگی به دولت آمریکا برای خاورمیانه جدید می پردازد.
نقش و جایگاه بنیاد کارنگی
«بنیاد صلح بین المللی کارنگی» در زمره ی مراکز مطالعاتی محسوب میشود موضوع سیاست خارجی آمریکا را در سطح کلان پگیری می کند. همچنین بنیادکارنگی طراح اصلی دکترین انقلاب رنگی و کودتای نرم در کشورهای اروپای شرقی و دولتهای تازه استقلال یافته از سیطره کمونیسم بوده است. حتی دامنه گسترده پروژه انقلاب رنگی کارنگی کشورهای دیگر خاورمیانه را نیز در برگرفته است. بنیاد کارنگی همچنین از طراحان اصلی پروژه «خاورمیانه بزرگ» بوده که حمله آمریکا و متحدان غربیاش به عراق و افغانستان در راستای آن انجام شد.
چالشهای سیاست آمریکا در خاورمیانه
تلاش دولت بوش برای ایجاد یک خاورمیانه جدید، عامل اصلی ظهور واقعیتهای جدید و بسیار مشکل ساز بوده است. ایالات متحده به رویکرد جدیدی در این بخش از جهان نیاز دارد که کمتر بر روی تقابل و بیشتر مبتنی بر دیپلماسی، کمتر بر اساس ایدئولوژی و بیشتر بر اساس واقعیت، و بر اساس تعریف محدودتر از منافع ایالات متحده باشد.
رفتار ایالاتمتحده آمریکا در منطقه به صورت غیرضروری تقابل آمیز بوده و در نهایت این امر اثر معکوس داشته است. اعتبار ایالاتمتحده آمریکا با سیاستهای تهدید که اقدامی را به دنبال ندارد تضعیف شده است. در عین حال، این مواضع تقابلی مانع از جستجوی راههای دیگر برای پیگیری منافع ایالاتمتحده شده است.
راهکارها و منافع حیاتی آمریکا
مهمترین منافع ایالات متحده مهار تروریسم در منطقه و حفاظت از جریان نفت است. بعد نظامی-اطلاعاتی مهار تروریسم به یک جهت گیری جدید سیاستی نیاز ندارد، بلکه نیازمند ادامه و تقویت تلاشهایی است که از قبل در حال انجام بوده است. از سوی دیگر، بعد سیاسی تا حد زیادی به نتیجه سیاست ایالات متحده در عراق و روند صلح فلسطین و اسرائیل بستگی دارد.
وظایف فوری ایالات متحده عبارتند از: ۱- یافتن یک روش مصالحه با ایران و محدود کردن برنامه هستهای این کشور. ۲- خارج شدن از عراق بدون اینکه این کشور را بدون حاکمیت باقی بگذارد. ۳- جدی گرفتن روند صلح و راه حل دو دولتی برای مساله اسرائیل و فلسطین. ۴- برقراری مجدد توازن قدرت منطقهای که میتواند عمدتا توسط بازیگران منطقهای بدون نیاز به حضور گسترده ایالات متحده با همه پیامدهای منفی آن حفظ شود. ۵- در چارچوب موازنه جدید قوا، تنش زدایی از رویارویی با سوریه و خنثی کردن بحران در لبنان.