پادکست این مقاله را گوش کنید
سرویس خیری ایران من:در آستانه تحولات حساس ژئوپلیتیکی، ایران، ایالات متحده و اسرائیل وارد مرحلهای تعیینکننده در مذاکرات هستهای شدهاند. این گفتگوها که با میانجیگری عمان جریان دارد، نهتنها بر آینده برنامه هستهای ایران بلکه بر امنیت منطقهای و نظم بینالملل اثرگذار خواهد بود. در این متن، پیامدهای سیاسی، نظامی و راهبردی این مذاکرات بررسی میشود و سناریوهای محتمل شامل توافق دیپلماتیک، رویارویی نظامی و تلاشهای میانجیگرانه تحلیل میگردد.
مذاکرات هستهای ایران: در آستانه لحظات سرنوشتساز
مذاکراتی که از آوریل ۲۰۲۵ میان عباس عراقچی وزیر امور خارجه ایران و استیو ویتکُف نماینده ویژه آمریکا در خاورمیانه —با میانجیگری عمان— آغاز شده، ایران، ایالات متحده و اسرائیل را به لحظات حساسی درباره آینده برنامه هستهای ایران نزدیک میکند. نتایج این مذاکرات تا حد زیادی تعیین خواهد کرد که مسیر پیش رو به سمت توافقی سیاسی-دیپلماتیک درباره مسئله هستهای خواهد بود یا به سوی حمله نظامی (اسرائیلی، آمریکایی یا مشترک) علیه تأسیسات هستهای ایران. در این مرحله، آشکار است که هم رهبری ایران به ریاست آیتالله خامنهای و هم دولت آمریکا به رهبری دونالد ترامپ، راهحل دیپلماتیک را بر رویارویی نظامی که پیامدها و عواقب آن بهسختی قابل پیشبینی است، ترجیح میدهند.
با این حال، در صورت فقدان توافقی که مسیر ایران به سوی سلاحهای هستهای را مسدود کند و در صورت تصمیمگیری برای توسل به گزینه نظامی، اسرائیل باید این اقدام را با ایالات متحده هماهنگ کند —حتی اگر این امر مشارکت فعال آمریکا در حمله را تضمین نکند. هماهنگی و همکاری با ایالات متحده برای اسرائیل ضروری است تا بتواند در برابر واکنش ایران از خود دفاع کند، دستاوردهای پس از حمله را حفظ نماید و حمایت آمریکا را در تلاشها برای جلوگیری از بازسازی برنامه هستهای ایران —خواه از طریق اقدامات نظامی جنبشی، عملیات مخفیانه یا اقدامات دیپلماتیک— تضمین کند.
در هر صورت، تأکید بر ضرورت یک کارزار همهجانبه علیه ایران و نه صرفاً علیه برنامه هستهای آن، اهمیت ویژهای دارد. حمله مشترک آمریکایی-اسرائیلی میتواند راهحل بهینهای برای این چالش فراهم کند، مشروط بر آنکه بخشی از کارزاری گستردهتر علیه جمهوری اسلامی باشد و بر این اساس برنامهریزی شود. در پایان چنین کارزاری، باید حرکت دیپلماتیک مکملی هدایت شود که دستیابی به تمامی اهداف راهبردی علیه ایران را تضمین میکند، از جمله مسدود کردن مسیر آن به سوی سلاحهای هستهای، برچیدن محور طرفدار ایران و تحمیل محدودیتهایی بر پروژه موشکی آن.
مذاکراتی که از آوریل ۲۰۲۵ میان عباس عراقچی وزیر امور خارجه ایران و استیو ویتکُف نماینده ویژه آمریکا در خاورمیانه —با میانجیگری عمان— آغاز شده، ایران، ایالات متحده و اسرائیل را به لحظات تعیینکنندهای درباره آینده برنامه هستهای ایران نزدیک میکند. نتایج این مذاکرات تا حد زیادی مشخص خواهد کرد که مسیر پیش رو به سمت توافقی سیاسی درباره مسئله هستهای خواهد بود یا به سوی حمله نظامی —اسرائیلی، آمریکایی یا مشترک— علیه تأسیسات هستهای ایران. در این مرحله، واضح است که هم رهبری ایران به ریاست آیتالله خامنهای و هم دولت آمریکا به رهبری دونالد ترامپ، راهحل سیاسی-دیپلماتیک را برای مسئله هستهای بر رویارویی نظامی که پیامدها و عواقب آن بهسختی قابل پیشبینی است، ترجیح میدهند. رئیسجمهور ترامپ، در حالی که امکان حمله به تأسیسات هستهای ایران را رد نکرده، در چندین نوبت بر ترجیح خود برای ادامه رویکرد دیپلماتیک و دستیابی به راهحل سیاسی با تهران تأکید کرده است، مشروط بر آنکه به ایران اجازه توسعه سلاحهای هستهای داده نشود. علاوه بر این، تجدید مذاکرات میان تهران و واشنگتن و پیشرفت گزارششده پس از دورهای اولیه گفتگوها، نشاندهنده تمایل اساسی هر دو طرف برای نشان دادن انعطافپذیری در مواضع خود است.
رهبر ایران، آیتالله خامنهای، مجبور شده از موضعی که در ماههای اخیر مطرح کرده بود عقبنشینی کند: «نه جنگ، نه مذاکره». تغییر در موضع خامنهای —که تا همین اواخر با مذاکره با ایالات متحده مخالفت میکرد و بر بیهودگی گفتگوها تأکید داشت— را میتوان عمدتاً به تهدید نظامی معتبری نسبت داد که متوجه جمهوری اسلامی شده است. خامنهای دریافت که ایران در برابر حمله نظامی آسیبپذیر است و احتمال چنین عملیاتی، که پیشتر بسیار کم تلقی میشد، به دلیل غیرقابل پیشبینی بودن رئیسجمهور ترامپ و اینکه محدودیتهای آمریکا بر اقدام اسرائیل اکنون زیر سؤال است، بهطور قابل توجهی افزایش یافته است. تهدیدهای فزاینده مقامات آمریکایی و اسرائیلی، از جمله رئیسجمهور ترامپ، درباره گزینه نظامی علیه ایران، تقویت قابل توجه نیروهای آمریکایی در خاورمیانه، انتقال تسلیحات آمریکایی به اسرائیل، تمرینات نظامی مشترک بین اسرائیل و ایالات متحده، کارزار نظامی علیه حوثیها در یمن، و خنثیسازی توانمندیهای حزبالله —که به عنوان بازوی بازدارندگی و تلافیجویانه ایران علیه اسرائیل ساخته شده بود— همگی ترس تهران از حمله نظامی بهطور فزاینده محتمل را تشدید کردهاند. این در حالی است که ایران با چالشهای امنیتی قابل توجهی پس از حمله اسرائیل در ۲۶ اکتبر ۲۰۲۴ مواجه است که آسیب جدی به سامانههای دفاع هوایی و توانمندیهای تولید موشکهای بالستیک ایران وارد کرده است. علاوه بر این، تضعیف بیسابقه محور طرفدار ایران در منطقه —به دلیل ضرباتی که نیروهای نیابتی و متحدان ایران در لبنان، صحنه فلسطین و یمن متحمل شدهاند— و سقوط رژیم اسد در سوریه، آسیبپذیریهای راهبردی ایران را تشدید کرده است.
بخشی از اظهارات مقامات ارشد آمریکایی، از جمله ویتکوف، و پیشرفتهای حاصل در مذاکرات، نشاندهنده تمایل دولت ترامپ به شناسایی حق ایران برای حفظ ظرفیتهای غنیسازی اورانیوم و ادامه غنیسازی تا سطح پایین ۳٫۶۷ درصد (مطابق با توافق هستهای ۲۰۱۵، برنامه جامع اقدام مشترک) است؛ در عین حال که به محدودیتهای قابلتوجه برای برنامه هستهای رضایت میدهد تا از دستیابی ایران به سلاح هستهای جلوگیری شود – حتی بدون برچیدن کامل زیرساختهای هستهای (الگوی لیبی). علاوه بر این، بیشتر اظهارات آمریکایی بر برنامه هستهای ایران متمرکز است، نه بر چالشهای دیگری که ایران ایجاد میکند، مانند حمایت از تروریسم، شبهنظامیان منطقهای، یا برنامه موشکی – موضوعاتی که تهران قاطعانه از مذاکره درباره آنها خودداری میکند.
علیرغم ترجیح اساسی هر دو طرف تهران و واشنگتن برای حل دیپلماتیک به جای گزینه نظامی، مذاکرات میتواند در مدت زمانی نسبتاً کوتاه به دلیل بیاعتمادی عمیق میان طرفین، فرصت محدود برای دستیابی به توافق، و شکافهای قابلتوجهی که باید در موضوعات مختلف مورد اختلاف پر شود – هم در مورد برنامه هستهای و هم در مورد رژیم تحریمها علیه ایران – با شکست مواجه شود. محدودیت زمانی از چند عامل اصلی ناشی میشود: نخست، ضربالاجل ۶۰ روزهای که رئیسجمهور ترامپ برای نتیجهگیری مذاکرات تعیین کرده است. حتی اگر شمارش معکوس با اولین دیدار نمایندگان ایران و آمریکا در عمان (۱۲ آوریل ۲۰۲۵) آغاز شده باشد، و حتی اگر رئیسجمهور ترامپ مهلت را به تعویق بیندازد، بعید است که دولت آمریکا با تمدید قابلتوجه مذاکرات موافقت کند، بهویژه با توجه به پیشرفتهای مداوم هستهای ایران. علاوه بر این، آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) قرار است گزارش فصلی خود درباره وضعیت برنامه هستهای ایران را در ژوئن ۲۰۲۵ منتشر کند که انتظار میرود جامع و بسیار انتقادی نسبت به ایران باشد، با توجه به نقضهای مداوم توافق هستهای ۲۰۱۵ و پیشروی بیشتر در آستانه هستهای. در جریان سفر رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به تهران در اواسط آوریل ۲۰۲۵، وی هشدار داد که ایران فاصله چندانی تا دستیابی به سلاحهای هستهای ندارد.
علاوه بر این، در ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵، سازوکار ماشه – که امکان بازگرداندن تمام تحریمهای سازمان ملل علیه ایران را فراهم میکند – منقضی خواهد شد. فعالسازی این سازوکار، که نیازی به رضایت روسیه یا چین ندارد، مستلزم آمادهسازی کشورهای امضاکننده حدود سه ماه زودتر است، یعنی حداکثر تا جولای ۲۰۲۵. فعالسازی سازوکار ماشه و بازگرداندن پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل میتواند ایران را به خروج از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) وادار کند و به تشدید بیشتر تنشها منجر شود. به تعویق انداختن انقضای سازوکار ماشه نیازمند قطعنامه جدید شورای امنیت سازمان ملل است که دستکم به پیشرفت قابلتوجه در مذاکرات بین ایران و آمریکا بستگی خواهد داشت.
با توجه به این شرایط، نتیجه گفتگوهای تهران-واشنگتن در هفتههای آینده مشخص خواهد شد – خواه این گفتگوها پتانسیل دستیابی به پیشرفت دیپلماتیک (توافق هستهای جدید یا حداقل یک توافق موقت) را داشته باشد، یا به سمت رویارویی نظامی با ایران پیش برود.
هدف کلیدی اسرائیل در حوزه امنیت ملی، همواره جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای بوده است؛ هدفی که همچنان پابرجاست. اسرائیل نمیتواند وجود سلاح هستهای را در دستان رژیمی بپذیرد که به نابودی آن تعهد ایدئولوژیک دارد. گزینههای پیش روی اسرائیل برای مقابله با تهدید هستهای ایران عبارتند از: توافق هستهای، حمله نظامی، یا تغییر رژیم. برای آنکه این گزینهها به حداکثر اثربخشی برسند و مخاطراتشان کاهش یابد، نیاز به یک راهبرد جامع و یکپارچه وجود دارد؛ راهبردی که از قدرت نظامی – چه بهعنوان ابزار تهدید و چه در قالب استفاده عملی – برای وادار کردن ایران به امضای توافقی الزامآور بهره میبرد. این توافق باید توانایی ایران در توسعه سلاح هستهای را سلب کند، در حالی که امکان ادامه فشار نظامی، سیاسی و اقتصادی بر جمهوری اسلامی نیز حفظ شود؛ با هدف تضعیف حکومت، مهار فعالیتهای منطقهای و محدودسازی برنامه موشکی ایران.
برای رسیدن به چنین هدف پیچیدهای، سه مسیر اصلی قابل ترسیم است که ترکیبی از دیپلماسی، قدرت نظامی و فشار بر رژیم را در بر میگیرند.
مسیر نخست، راهحل سیاسی را دنبال میکند؛ مسیر دوم بر گزینه نظامی متمرکز است – چه حمله مستقیم اسرائیل، چه عملیات با رهبری آمریکا؛ و مسیر سوم، سناریوی ترکیبی است: حملهای محدود و نمادین با هدف باز کردن مسیر توافق.
رسیدن به یک توافق هستهای بهتر از برجام ۲۰۱۵ مستلزم آن است که رهبر ایران، اینبار تحت شرایطی سختتر و در تعامل با دولتی که پیشتر توافق را ترک کرده و تحریمها را بازگردانده، پای سندی تازه را امضا کند. تحقق چنین توافقی بدون تهدیدی جدی و باورپذیر از سوی نظامی ممکن نیست؛ تهدیدی که نهتنها برنامه هستهای ایران، بلکه تداوم بقای رژیم را نیز زیر سؤال ببرد. با توجه به شرایط فعلی – حمایت آمریکا از اسرائیل، ضعف راهبردی ایران، و کاهش احتمال واکنش تلافیجویانه از سوی حزبالله – ایجاد چنین تهدیدی عملی به نظر میرسد. حتی تفاوت رویکرد اسرائیل و آمریکا در حال حاضر میتواند به سود هدف مشترک عمل کند؛ چرا که ایران درمییابد شکست مذاکرات ممکن است دست اسرائیل را برای حمله باز بگذارد.
با این حال، هر تلاشی برای رسیدن به توافق سیاسی باید خطوط قرمز تهران را در نظر بگیرد؛ بهویژه مخالفت شدید آن با برچیدن کامل زیرساختهای هستهایاش. از سوی دیگر، پیشرفتهای فنی ایران در زمینه غنیسازی و تحقیق و توسعه هستهای، بازگرداندن زمان گریز یکساله – که در توافق ۲۰۱۵ هدفگذاری شده بود – را بسیار دشوار کرده است. حتی در صورت کاهش فعالیتهای غنیسازی و اعمال محدودیتهایی در تعداد، نوع و عملکرد سانتریفیوژها و میزان ذخایر اورانیوم، دانشی که ایران تاکنون کسب کرده، به آن اجازه میدهد که با سرعتی بسیار بالاتر از گذشته به آستانه ساخت بمب برسد. به گفته دیوید آلبرایت، کارشناس ارشد هستهای، اگر ایران تنها کمتر از ۵ درصد از ذخایر غنیشده خود را حفظ کند و سانتریفیوژهای پیشرفتهاش را نابود نکند، تنها ۲۵ روز زمان نیاز خواهد داشت تا اورانیوم با غنای نظامی برای ساخت یک بمب تولید کند، و طی دو ماه قادر خواهد بود مواد لازم برای چهار بمب را فراهم آورد.
باید توجه داشت که توافق سیاسی، حداقل در کوتاهمدت، ممکن است موجب تقویت رژیم ایران شود؛ چرا که مزایای اقتصادی قابل توجهی را برای تهران به همراه خواهد داشت. این منابع مالی میتواند به بازسازی توان نظامی، حمایت از گروههای نیابتی و احیای محور مقاومت کمک کند – هرچند شرایط منطقهای فعلی چنین بازسازیای را دشوار کرده است. علاوه بر این، هرچه در توافق جدید، امتیازات بیشتری از ایران خواسته شود، تهران نیز به همان نسبت خواهان تضمینها و مشوقهای اقتصادی جدیتری خواهد بود؛ از جمله لغو تحریمهای اولیه آمریکا، نه فقط تحریمهای ثانویه. این احتمال نیز وجود دارد که دونالد ترامپ – برخلاف برخی روسای جمهور پیشین آمریکا – بهدلیل رویکرد تجارتمحور خود در سیاست خارجی، با این گونه معاملهها موافق باشد.
اگرچه تقویت رژیم ایران مخاطرات بزرگی به همراه دارد، اما همین موضوع نشان میدهد که برای کاهش تهدیدها، راهی جز تغییر بنیادین در ساختار حاکم بر ایران وجود ندارد. تغییر رژیم نهفقط برای اسرائیل یا غرب، بلکه برای خود مردم ایران نیز میتواند راهگشا باشد. چرا که رژیم فعلی، بدون تغییر، بعید است از اهداف ایدئولوژیک، دشمنی با اسرائیل و آمریکا، یا جاهطلبیهای هستهای و منطقهایاش دست بکشد. با این حال، تحقق تغییر رژیم نیازمند عواملی فراتر از کنترل اسرائیل است و زمانبندی آن نیز قابل پیشبینی نیست.
سناریوی حمله نظامی
حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران، در صورت موفقیت، میتواند چندین دستاورد مهم برای اسرائیل داشته باشد.
نخست، این حمله میتواند توان هستهای ایران – بهویژه در حوزه غنیسازی و احتمالاً بخشهای مرتبط با تسلیحات – را بهطور نسبی یا کامل از کار بیندازد؛ کاری که رسیدن به آن از مسیر دیپلماسی بسیار دشوارتر است. افزون بر این، چنین حملهای ممکن است فرصت کمنظیری برای ضربه زدن به برنامه موشکی ایران فراهم آورد – برنامهای که بعید است در توافقات دیپلماتیک بهطور جدی مورد مذاکره قرار گیرد.
دومین مزیت بالقوه حمله نظامی در مقطع کنونی، بهرهبرداری از ضعفهای ساختاری و آسیبپذیریهای ایران است؛ از جمله ضربههایی که به سامانههای پدافند هوایی و ظرفیت تولید موشکهای بالستیک ایران – در پی حمله اسرائیل در اواخر اکتبر ۲۰۲۴ – وارد شده، و همچنین تضعیف محور همپیمان ایران بهویژه حزبالله. این گروه اکنون تا حد زیادی توان پاسخ مؤثر به حمله اسرائیل را از دست داده است. شرایط بهگونهایست که در آینده نزدیک، بازسازی توانمندی نظامی محور مقاومت بعید به نظر میرسد. البته ایران در حال تلاش برای بازسازی تدریجی این زیرساختهاست؛ از جمله با کمک چین و روسیه. در فوریه ۲۰۲۵، منابع اطلاعاتی غربی گزارش دادند که یک کشتی چینی حامل هزار تُن پرکلرات سدیم – مادهای کلیدی در تولید سوخت جامد موشک – در بندرعباس پهلو گرفته است. همچنین در مارس ۲۰۲۵، گزارشهایی منتشر شد مبنی بر انتقال قطعات موشکی از چین به ایران توسط کشتیهای باری. همزمان، ایران با کمک روسیه در حال احیای سامانههای پدافندی آسیبدیده خود است.
سومین مزیت، این است که حتی اگر حمله نظامی نتواند برنامه هستهای ایران را کاملاً نابود کند – که در ادامه بیشتر بررسی خواهد شد – میتواند زمینه را برای مذاکرات جدید با شرایط بهتر برای اسرائیل و آمریکا فراهم کند. بهعلاوه، تأخیر قابل توجه در پیشرفت هستهای ایران – حتی برای چند ماه یا چند سال – این فرصت را به واشنگتن و شرکای بینالمللیاش میدهد تا ترتیبات سیاسی و امنیتی منطقهای را شکل دهند و برای مواجهه با چالشهای آینده، از جمله در زمینه هستهای، آماده شوند.
چهارمین پیامد احتمالی حمله نظامی، فراهمشدن فضای زمانی برای بروز تحولات سیاسی داخلی در ایران است؛ بهویژه با توجه به سن بالای رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله خامنهای (۸۶ ساله). مرگ او میتواند فرصت مهمی برای تغییرات سیاسی در ایران فراهم آورد. از سوی دیگر، یک حمله گسترده – اگر به زیرساختهای اقتصادی و ملی آسیب وارد کند – ممکن است ثبات رژیم را تضعیف کند. البته پیشبینی پیامدهای چنین حملهای دشوار است. برخی منتقدان رژیم هشدار میدهند که چنین اقدامی ممکن است به انسجام داخلی منجر شود و مردم را حول رژیم بسیج کند. با این حال، بحران مشروعیت جمهوری اسلامی و فرسایش هویت جمعی ایرانیان، توانایی رژیم در جذب حمایت گسترده مردمی – حتی در موقعیتهای اضطراری – را زیر سؤال برده است. هرچند، نباید حس وطندوستی مردم ایران را دستکم گرفت که ممکن است در صورت حمله خارجی، واکنشهای حمایتگرایانه از رژیم را بهطور موقت برانگیزد.
محدودیتهای گزینه نظامی
در کنار مزایای احتمالی، حمله نظامی با ملاحظات و چالشهایی روبهرو است که تردیدهایی جدی درباره اثربخشی آن ایجاد میکند.
نخست اینکه، واقعیت جنگ همواره با عدم قطعیت همراه است. اسرائیل ممکن است بتواند بهتنهایی وارد عمل شود – البته با هماهنگی با آمریکا – و اهداف تاکتیکی مشخصی را هم با موفقیت محقق کند. تجربه جنگ با حزبالله در تابستان ۲۰۲۴ نشان داد که نباید توان ارتش اسرائیل را دستکم گرفت یا توان دفاعی و تهاجمی دشمن را بیش از حد برآورد کرد. با این حال، نباید موفقیتهای میدانی در غزه یا لبنان را بهطور ساده به عملیات در ایران تعمیم داد؛ کشوری پهناورتر از لبنان و بهمراتب پیچیدهتر از نظر جغرافیایی و نظامی. هرگونه اقدام نظامی میتواند با پیامدهای غیرقابل پیشبینی همراه شود، از جمله تشدید تنشهای منطقهای، شکست عملیاتی، یا حتی به اسارت درآمدن نیروهای اسرائیلی.
دوم اینکه، هیچ تضمینی وجود ندارد که حمله نظامی – چه توسط اسرائیل، چه آمریکا یا بهصورت مشترک – بتواند مسیر ایران به سمت دستیابی به سلاح هستهای را مسدود کند. بهدلیل پیچیدگی، پراکندگی، استحکام و سطح پیشرفته برنامه هستهای ایران، این عملیات از نظر فنی و اطلاعاتی بسیار دشوار خواهد بود. حتی اگر بخشی از تأسیسات نابود شود، دانش، تجربه و تخصص دانشمندان ایرانی از بین نمیرود و ایران قادر خواهد بود در آینده برنامه خود را بازسازی کند. حتی با باقیماندن چند صد سانتریفیوژ و مقداری مواد شکافتپذیر در سایتهایی پنهان یا مستحکم، ایران میتواند بهطور مخفیانه و در زمانی کوتاه، پروژه خود را از سر بگیرد.
یک عملیات با رهبری آمریکا میتواند بیشترین فشار را بر رژیم ایران وارد کند و ثبات آن را تهدید کند. اما چنین اقدامی بسیار پرهزینه خواهد بود و ممکن است آمریکا را وارد تنشی ناخواسته کند – آنهم در زمانی که واشنگتن تمرکزش را بر مسائل داخلی و رقابت با چین معطوف کرده است. اگر آمریکا از مشارکت نظامی مستقیم خودداری کند، اسرائیل ممکن است به تنهایی دست به اقدام بزند، هرچند همچنان نیازمند حمایت آمریکا برای دفاع در برابر تلافی ایران خواهد بود. حتی در آن صورت نیز چنین حملهای صرفاً میتواند برنامه هستهای ایران را برای مدت کوتاهی عقب بیندازد. گزارشهای اطلاعاتی آمریکا (که البته محل بحث هستند) تخمین میزنند این تأخیر ممکن است تنها چند ماه باشد. در گزارش نیویورکتایمز در آوریل ۲۰۲۵ آمده که اسرائیل طرحهایی برای حمله دارد که هدف آنها عقب انداختن برنامه ایران تا بیش از یک سال است، اما اجرای این طرحها مستلزم مشارکت آمریکا در عملیات، دفاع موشکی و پشتیبانی لجستیکی است. طبق این گزارش، اسرائیل حتی پیشنهاد کرده حمله گستردهای بهمدت یک هفته علیه سایتهای هستهای ایران صورت گیرد که بهطور همزمان با دفاع از خاک اسرائیل در برابر حملات موشکی همراه باشد.
افزون بر این، اگر هدف از حمله، توقف واقعی پروژه هستهای ایران باشد، عملیات نمیتواند تنها به تأسیسات هستهای محدود شود. باید زیرساختهای نظامی مرتبط – از جمله سایتهای موشکی، تأسیسات تولید موشک، سامانههای پدافندی – نیز هدف قرار گیرند. در این سطح از عملیات، تنها ایالات متحده است که توانایی نظامی کافی برای اجرای مستمر و عمیق در فاصله زیاد از خاک خود را دارد. حتی اگر حمله با هدف وارد آوردن خسارت اقتصادی و بازدارندگی طراحی شود – مثلاً با هدف قرار دادن زیرساختهای نفت و انرژی – نیازمند مشارکت کامل واشنگتن و شاید برخی کشورهای منطقهای خواهد بود. با این حال، چنین کارزاری میتواند آمریکا را از اولویتهای راهبردی خود، بهویژه مهار چین، منحرف کرده و وارد درگیری سنگین و پرهزینه در خاورمیانه کند.
سوم اینکه، حمله نظامی تقریباً با قطعیت با تلافی ایران همراه خواهد بود؛ آن هم در سطحی بهمراتب شدیدتر از حملات موشکی این کشور به اسرائیل در آوریل و اکتبر ۲۰۲۴. حتی اگر اسرائیل در جریان عملیات نظامی بخشی از توان موشکی ایران را هدف قرار دهد، بهدلیل وسعت جغرافیایی ایران و پروژه گسترده تونلسازی برای پنهانسازی موشکها، بعید است بتواند این تهدید را بهطور کامل از بین ببرد – بهویژه در سناریوی حمله بدون مشارکت نظامی آمریکا.
چهارمین پیامد احتمالی حمله نظامی این است که ممکن است رهبری ایران را به این نتیجه برساند که تنها راه تضمین بازدارندگی در آینده، دستیابی به سلاح هستهای است. این تصمیم میتواند بهانهای برای خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) شود و روند بازسازی برنامه هستهای را شتاب ببخشد؛ آن هم در شرایطی که زیرساختها به سایتهای زیرزمینی و غیرنظامی منتقل شده و دسترسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی قطع شود.
در چنین شرایطی، حتی اگر حمله نظامی موفق باشد، احتمالاً تنها مرحله آغازین یک نبرد بلندمدت خواهد بود که سرانجام نیازمند توافق سیاسی برای تثبیت دستاوردهای نظامی است. در غیاب این توافق، باید کارزاری چندلایه با ترکیبی از حملات محدود و اقدامات اطلاعاتی و خرابکاری علیه تأسیسات پنهان ایران آغاز شود. این مسیر، نیازمند اطلاعات دقیق، توان عملیاتی مداوم و همکاری کامل با آمریکا خواهد بود؛ اما این همکاری با تغییر دولتها در واشنگتن یا تمرکز بیشتر آمریکا بر رقابت با چین ممکن است به چالش کشیده شود.
شاید بتوان از طریق تهدید روشن و صریح به حملات بیشتر – در صورت بازسازی برنامه هستهای – ایران را از ادامه این مسیر بازداشت. اما تصمیم نهایی تهران بستگی به ارزیابیهای داخلی آن از توان بازسازی پنهان، و درک میزان عزم اسرائیل و آمریکا در حفظ فشار بلندمدت دارد.
یک گزینه دیگر، انجام حمله محدود نظامی توسط اسرائیل یا آمریکا بهعنوان بخشی از فرآیند مذاکره است. هدف چنین حملهای، واداشتن ایران به بازگشت به میز مذاکره از طریق ضربهای موضعی – مانند نابودی یکی از سایتهای هستهای یا سامانههای پدافندی – خواهد بود. پس از آن، ایران در برابر این دو گزینه قرار خواهد گرفت: بازگشت به مذاکرات یا تشدید تنش که ممکن است موجودیت رژیم را تهدید کند. با این حال، این رویکرد میتواند خطرناک باشد، چون ممکن است رهبری ایران آن را بهعنوان نشانه ضعف تعبیر کند، نه قدرت.
میان حمله نظامی و تلاش دیپلماتیک، همچنان هدف اصلی اسرائیل ثابت است: جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای برای حفظ امنیت ملی. حوادث هفتم اکتبر بار دیگر این واقعیت را برجسته کرد که رژیمی با ایدئولوژی انقلابی و نیت آشکار برای نابودی اسرائیل، نباید به توانمندیهایی چون سلاحهای کشتارجمعی دست یابد.
برچیدن کامل برنامه هستهای: ایدهآل مطلوب اما دور از دسترس
نابودی کامل برنامه هستهای ایران – مشابه مدل لیبی – بهترین سناریوی ممکن برای اسرائیل است. اما چنین توافقی با تهران، آن هم در شرایطی که رهبری ایران بر حفظ زیرساختها تأکید دارد، غیرممکن به نظر میرسد. خامنهای بهطور مداوم این ادعا را مطرح کرده که برنامه هستهای ایران تنها بهانهای برای فشار غرب است، با هدف نهایی براندازی رژیم اسلامی. نمونه لیبی – که در سال ۲۰۰۳ از برنامه هستهای خود صرفنظر کرد و نهایتاً قذافی سرنگون شد – بهعنوان گواهی بر لزوم پایداری ایران بر مواضعش تلقی میشود. تحلیلهای منتشرشده در ایران نیز نشان میدهد که برخی تصمیمگیرندگان ترجیح میدهند ریسک حمله محدود اسرائیل را به جان بخرند تا اینکه زیر بار خواستههای آمریکا برای برچیدن کامل برنامه هستهای بروند.
گزینه نظامی: ممکن و سودمند، اما تنها در چارچوب یک کارزار گسترده
حمله نظامی نهتنها ممکن بلکه در شرایط مناسب، ارزشمند است. اما این اقدام باید در قالب یک راهبرد جامع تعریف شود که هدف آن نهتنها انکار توانایی ایران برای ساخت سلاح هستهای، بلکه تضعیف رژیم، زیرساختهای نظامی و شبکه نیابتی آن در منطقه باشد. تجربه کشورهای دیگر مانند آفریقای جنوبی و لیبی نشان داده که تنها مسیر مؤثر برای پایان دادن به تهدید هستهای، وادار کردن یک رژیم به چشمپوشی داوطلبانه از برنامهاش است – خواه تحت فشار خارجی یا از دل تحولات داخلی. اسرائیل باید این مسیر را برای ایران هموار کند.
خطر اقدام نظامی بدون هماهنگی با ایالات متحده
با این حال، حمله نظامی اگر بدون مشارکت فعال آمریکا صورت گیرد، کارایی محدودی خواهد داشت و احتمالاً تنها «زمان گریز» ایران را حدود یک سال به تعویق میاندازد. موفقیتهای اخیر ارتش اسرائیل لزوماً تضمینی برای موفقیت در ایران نیست. بدتر از آن، اقدام بدون هماهنگی با آمریکا ممکن است مسیر مشترک اسرائیل و آمریکا برای دستیابی به یک هدف واحد را تخریب کند. افزون بر این، اگر حملهای چنین گسترده به رویارویی مستقیم با ایران منجر شود، اسرائیل برای عبور از بحران، نیاز مبرمی به پشتیبانی سیاسی و نظامی ایالات متحده خواهد داشت.
توافق سیاسی: نه مخالفت کورکورانه، نه پذیرش به هر قیمتی
مخالفت خودکار با توافق سیاسی، مادامی که مسیر ایران به سوی دستیابی به سلاح هستهای را مسدود کند، منطقی نیست. رد قاطعانه و از پیش توافق، نهتنها موضع حرفهای اسرائیل را تضعیف میکند، بلکه جایگاه آن را در فرایند مذاکره نیز بیاثر میسازد. هدف باید هدایت تمایل آمریکا به سمت توافقی باشد که بیشترین منافع امنیتی را برای اسرائیل در بر داشته باشد. این کار نیازمند گفتوگوی عمیق میان واشنگتن و تلآویو برای گنجاندن محدودیتها و تضمینهای عملی در متن توافق است، تا اطمینان حاصل شود که ایران هیچگاه به سلاح هستهای دست نخواهد یافت. حتی اگر توافقی حاصل شود، اسرائیل باید همچنان به تقویت توانمندی نظامی خود در قبال ایران ادامه دهد، تا در صورت لزوم، توان اقدام مؤثر را حفظ کند.
چارچوب اصولی برای یک توافق مؤثر: چگونه مسیر ایران به سوی بمب را بست؟
هرچند احتمال دستیابی به توافقی که منجر به نابودی کامل برنامه هستهای ایران شود بسیار اندک است، اما میتوان از طریق محدودسازی مؤثر، مسیر ایران به سمت سلاح هستهای را مسدود کرد. با توجه به پیشرفتهای اخیر ایران، «زمان گریز» به نسبت توافق ۲۰۱۵ کوتاهتر شده است. بنابراین، توافق آینده باید شامل محدودیتها و تضمینهایی جدی در زمینه غنیسازی، تسلیحاتیسازی، نظارت و برنامه موشکی باشد. همچنین باید تدابیری برای حذف یا جایگزینی بندهای موسوم به «غروب آفتاب» اتخاذ شود؛ بندهایی که محدودیتها را بهطور زمانمند منقضی میکنند. این بندها باید بهگونهای بازطراحی شوند که امکان تمدید دوره محدودیتها بهصورت خودکار فراهم باشد.
در حوزه غنیسازی اورانیوم
پیشرفتهایی که ایران در زمینه غنیسازی طی سالهای اخیر کسب کرده، بازگشت به وضعیت سال ۲۰۱۵ را عملاً ناممکن کرده است. توافق قبلی ظرفیت غنیسازی را از نظر تعداد و نوع سانتریفیوژها و میزان مواد شکافتپذیر محدود میکرد. توافق آینده باید این محدودیتها را بازبینی و سختگیرانهتر کند، اما مهمتر از آن، باید رویکردی جامعتر اتخاذ کند که صرفاً به ظرفیت فنی نپردازد، بلکه سازوکارهای نظارتی، شفافسازی و واکنش سریع را نیز در بر بگیرد.
در حوزه تسلیحاتیسازی
نظارت بر مؤلفههای تسلیحاتی برنامه هستهای ایران – که در بخش T توافق قبلی گنجانده شده بود – باید تقویت شود. از جمله، ممنوعیت صریح تولید اورانیوم فلزی که در ساخت هسته بمب بهکار میرود، منع استفاده از شبیهسازیهای رایانهای مرتبط با طراحی سلاح هستهای، و همچنین ممنوعیت آزمایشهای مرتبط با چاشنیهای نوترونی که نقش آغازگر انفجار را در بمب ایفا میکنند.
در حوزه نظارت و بازرسی
با توجه به توسعه زیرساختهای هستهای ایران، تقویت اختیارات آژانس بینالمللی انرژی اتمی در قالب یک نظام راستیآزمایی قوی، حیاتی است. این امر مستلزم تصویب رسمی پروتکل الحاقی توسط ایران است؛ پروتکلی که امکان بازرسیهای گسترده، سرزده و حتی در سایتهای اعلامنشده را به آژانس میدهد. همچنین باید مکانیزمی برای تشدید نظارتها در سایتهایی که سابقه فعالیتهای مشکوک داشتهاند – همچون آنچه در آرشیو هستهای کشفشده توسط اسرائیل در سال ۲۰۱۸ آمده – طراحی شود.
ابهامهایی که در توافق ۲۰۱۵ پیرامون نحوه بازرسی از سایتهای نظامی وجود داشت، باید بهطور کامل برطرف شود. در آن توافق، حق بازرسی «در هر زمان و هر مکان» بهصورت مبهم و با فرآیندهای طولانیمدت لحاظ شده بود که به ایران امکان میداد بازرسیها را به تعویق بیندازد. توافق جدید باید نظارت مداوم را نهفقط بر فعالیتهای غنیسازی، بلکه بر فعالیتها و فناوریهای تسلیحاتی نیز اعمال کند. استفاده گستردهتر از ابزارهایی مانند سیستم نظارت غنیسازی آنلاین (OLEM) توسط بازرسان آژانس میتواند نقش مهمی در جلوگیری از فعالیتهای پنهان داشته باشد.
در حوزه موشکی
در جریان مذاکرات سال ۲۰۱۵ که به توافق هستهای انجامید، ایران بهطور قاطع موضوع موشکها را از دستور مذاکرات کنار گذاشت و همچنان با ورود این موضوع به گفتوگوها مخالف است. با توجه به تضعیف محور منطقهای طرفدار ایران، تهران اکنون بیش از گذشته بر توان موشکی خود بهعنوان رکن اصلی بازدارندگی تکیه میکند. با این حال، هر تلاشی برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای باید شامل برنامه موشکی آن نیز باشد؛ بهویژه موشکهایی که توانایی حمل کلاهک هستهای دارند. در این چارچوب، نباید فقط برد موشکها ملاک قرار گیرد – زیرا موشکهای میانبرد هم میتوانند اسرائیل را هدف قرار دهند – بلکه باید هر نوع موشک بالستیک یا کروز با قابلیت حمل کلاهک مورد توجه قرار گیرد. الگوی تعیینشده در رژیم کنترل فناوری موشکی (MTCR) میتواند مبنای مناسبی برای مذاکره باشد؛ طبق این استاندارد، موشکهایی با برد بیش از ۳۰۰ کیلومتر و توان حمل بیش از ۵۰۰ کیلوگرم بهعنوان تهدید تلقی میشوند. حتی با وجود داوطلبانه بودن این رژیم، میتوان از ایران خواست به آن بپیوندد.
پیامدها برای اسرائیل
تهدید فوری ناشی از پیشروی ایران در آستانه هستهای شدن و زمزمههایی درباره بازنگری در دکترین هستهای آن، ایجاب میکند تمرکز اصلی بر توقف این روند باشد. البته تهدید ایران برای اسرائیل صرفاً به برنامه هستهای محدود نیست. این تهدید ابعاد متعددی دارد: از توسعه برنامه موشکی و پهپادی گرفته تا حمایت از گروههای مسلح، عملیات خرابکاری در منطقه و جنگ سایبری. هرچند این عناصر با هم مرتبطاند، اما برخورد مؤثر با آنها نیازمند راهکارهای جداگانه و متناسب است. تعقیب یک توافق جامع که بهطور همزمان همه این چالشها را هدف بگیرد، نهتنها واقعبینانه نیست، بلکه میتواند اسرائیل را از هدف اصلی خود – یعنی جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای – منحرف کند. تحولات اخیر منطقه، بهویژه تضعیف محور ایران، فرصت مناسبی فراهم کرده تا اسرائیل و آمریکا از ابزارهای مؤثرتری برای مهار نفوذ تهران استفاده کنند.
چنانچه مسیر دستیابی به توافقی که بتواند پیشروی ایران به سمت سلاح هستهای را متوقف کند مسدود شود، و گزینه نظامی روی میز قرار گیرد، اسرائیل باید این مسیر را با هماهنگی کامل با ایالات متحده طی کند – حتی اگر این هماهنگی به معنای مشارکت مستقیم آمریکا در حمله نباشد. چنین همکاریای برای دفاع مؤثر در برابر واکنش ایران، تثبیت دستاوردهای پس از حمله، و جلوگیری از بازسازی برنامه هستهای ایران – از طریق اقدام نظامی، عملیات مخفیانه یا ابتکار دیپلماتیک – ضروری خواهد بود.
در نهایت، باید بر ضرورت یک کارزار جامع و چندبعدی علیه جمهوری اسلامی تأکید کرد – نه صرفاً اقدامی محدود علیه تأسیسات هستهای. یک حمله مشترک اسرائیل و آمریکا، به شرط آنکه بخشی از یک استراتژی گستردهتر باشد، میتواند بهترین پاسخ به چالش ایران باشد. چنین کارزاری باید از پیش با دقت طراحی شود و هدف آن نهفقط انهدام تأسیسات هستهای، بلکه تحقق اهداف کلانتر باشد: از میان بردن توانمندیهای هستهای، فروپاشی شبکه منطقهای تحت حمایت ایران و اعمال محدودیت جدی بر برنامه موشکی آن. در پایان، این اقدام نظامی باید با یک مسیر دیپلماتیک هدفمند تکمیل شود تا تمام دستاوردهای استراتژیک تثبیت و نهادینه شوند.