در پنل تخصصی “ایران من” که با حضور تحلیلگران برجسته ایرانی برگزار شد، امیر پسنده پور، کارشناس روابط بینالملل، به تحلیلی از چالشهای کنونی سیاست خارجی ایران و تحولات منطقهای پرداخت. در این گفتگوی تحلیلی، موضوعات مهمی همچون دوگانگی رویکردها در سیاست خارجی ایران، طرح دومرحلهای نتانیاهو و پیامدهای آن برای منطقه، تحولات لبنان و آینده حزبالله، و ضرورت بازنگری در سیاست خارجی ایران مورد بررسی قرار گرفت. این تحلیل جامع، نگاهی واقعبینانه به چالشهای پیش روی ایران در عرصه سیاست خارجی و تحولات منطقهای ارائه میدهد.
دوگانگی رویکردها در سیاست خارجی ایران
در شرایط کنونی، دو دیدگاه متفاوت در سطح داخلی و حاکمیتی کشور قابل مشاهده است. گروه نخست بر این باورند که از طریق تنشزدایی و فعال کردن کانالهای دیپلماتیک با غرب و ایالات متحده، میتوان در مهار اسرائیل موفقتر عمل کرد. در مقابل، گروه دوم معتقدند که باید در این رویارویی به اقدامات پیشدستانه دست زد. استدلال این گروه آن است که اگر ما در موضع انفعالی قرار بگیریم یا صرفاً به حضور در کانالهای دیپلماتیک بسنده کنیم، اسرائیل بیش از پیش به سمت تهاجم علیه ما حرکت خواهد کرد.
در عین حال، باید توجه داشت که ورود به پارادایم تشدید تنش نظامی از دو جنبه فاقد اعتبار است. نخست آنکه ما با یک قدرت اتمی طرف هستیم، و دوم اینکه در صورت شکلگیری یک جنگ تمام عیار، این کشور از حمایت همهجانبه ایالات متحده برخوردار است که میتواند مسیرهای گسترش جنگ را در حوزههای مختلف بر ما تنگ کند.
مسئله سوم این است که توسعه جنگ، مسیر گفتگو و تعامل با غرب و تنشزدایی را -به خصوص با اروپا که این روزها یک جنگ دیپلماتیک تمام عیار بر سر مناقشات متعدد با اتحادیه اروپا داریم- دشوارتر میکند. این جدای از گرفتاریهای دیرینهای است که با آمریکا داشتهایم.
طرح دومرحلهای نتانیاهو و پیامدهای آن برای منطقه
پس از هفتم اکتبر، نتانیاهو با یک نقشه راه جدید وارد میدان شد – و در اینجا باید تأکید کنم از دوستانی که با ما همدل نیستند درخواست دارم بدون پیشداوری به مسئله نگاه کنند، زیرا آنچه ارائه میشود صرفاً یک توصیف است و نه یک ارزشداوری. متأسفانه برخی دوستان نزدیک نیز در این مواقع برآشفته میشوند و شروع به برچسبزنی و کملطفی میکنند. نقشه راه نتانیاهو همان است که در سازمان ملل به صراحت مطرح کرد.
این طرح دو مرحلهای که با عناوین “نکبت” و “برکت” نامگذاری شده، در مرحله نخست به دنبال زدودن تهدیدات امنیتی از محیط پیرامونی و استراتژیک اسرائیل است – که این بخش را طرح نکبت نامیدهاند. مرحله دوم یا همان طرح برکت، معطوف به ایجاد تغییرات ژئوپلیتیک و شکلدهی به خاورمیانهای نوین است.
طرح جدید اسرائیل برای منطقه خاورمیانه که تحت عنوان “برکت” از آن یاد میشود، با تکیه بر دیپلماسی فعال و شکلدهی به اتحاد عبری-عربی، به دنبال آن است که با افزودن پادشاهی سعودی به چرخه روابط عادی خود با کشورهای عربی منطقه، به اهداف مطلوب خود دست یابد.
البته موفقیت این طرح به متغیرهای متعددی بستگی دارد و نمیتوان آن را امری قطعی دانست – همانند تمام مسائلی که در عرصه سیاست از وجوه مختلفی برخوردارند.
نکته قابل توجه، اراده مصمم اسرائیل در اجرای این طرح است. این رژیم با یکهتازی و بیاعتنایی به فشارهای افکار عمومی – چه از سوی ایالات متحده و چه از جانب کشورهای اروپایی – بدون کوچکترین حرفشنوی به راه خود ادامه میدهد.
شاهد این مدعا آن است که پس از سخنرانی مذکور، حتی دستور ترور نصرالله را نیز صادر کرد که این امر نیز به اجرا درآمد. بنابراین، نبرد امروز اسرائیل با حزبالله در لبنان – در شرایطی که عملیات در غزه تقریباً به نقطه پایانی خود نزدیک میشود – تفاوتهای چشمگیری با الگوی جنگ سال ۲۰۰۶ دارد.
تحولات لبنان و آینده حزبالله
چرا این جنگ با ۲۰۰۶ متفاوت است؟ این تفاوت از آنجا ناشی میشود که اسرائیل این بار بیمحابا و بدون تردید به حذف کامل کادر فرماندهی، پایگاههای لجستیکی، منابع و محلهای تأمین سلاح، منابع مالی و هر آنچه که موجب تداوم حیات حزبالله میشود، مشغول است. علاوه بر این، ورود زمینی نیز داشته که این مسئله وضعیت لبنان را تا حد زیادی در هالهای از ابهام قرار داده است.
امروز در لبنان، به عنوان یک سرزمین تأثیرگذار، یک محیط استراتژیک مهم و یک نقطه داغ جدی در رقابت میان ایران و رقبای منطقهایاش در کنار سوریه، با پدیده بیدولتی مواجه هستیم.
این بیدولتی سبب شده است که کنشگری سیاسی و حضور مؤثر حزبالله به عنوان یک میلیشیا یا گروه شبهنظامی در طول سالهای متمادی، ارتش لبنان را از وجاهت و عاملیت لازم در این کشور محروم سازد. در خلأ قدرت امروز لبنان، صداها و ارادههایی را به تدریج میشنویم که انتقادهایی را متوجه حزبالله میکنند.
به نظر میرسد در صورت تضعیف جدی حزبالله، دست اسرائیل برای ایجاد تغییرات ژئوپلیتیک مطلوب در منطقه بازتر خواهد شد. این وضعیت میتواند در آینده نه چندان دور، با محدود شدن حوزه عمل جمهوری اسلامی و رویدادهای احتمالی آتی همراه شود. البته باید تأکید کنم که من با حذف کامل جریان و جبهه مقاومت همدلی ندارم، اما تضعیف جدی آن کاملاً محتمل به نظر میرسد.
به گمان من، اگر این اتفاقات رخ دهد، احتمالاً شاهد افزایش فشارهای دیپلماتیک بر ایران از سوی کشورهای عربی خواهیم بود، مشابه آنچه که دو هفته پیش در مقر اتحادیه اروپا در بروکسل شاهد آن بودیم. در آنجا ما را به عنوان اشغالگر سه جزیرهای معرفی کردند که از نظر تاریخی و حقوقی متعلق به ماست – و باید تأکید کنم که حاکمیت ما بر این سرزمین و جزایر، پیشینهای بسیار روشن و مشخص دارد.
چالشهای پیش رو و ضرورت بازنگری در سیاست خارجی
این روند نشان میدهد که احتمالاً با تداوم شرایط کنونی، شاهد تغییرات جدی در منطقه خواهیم بود. نکات قابل توجهی که نباید از نظر دور داشت، پیرو صحبتهای دکتر و نقد جدی ایشان به دکترینی است که طی سالها هزینههای بسیاری را بر ملک، میهن و مردم تحمیل کرده است. نشانههای از دست رفتن تک تک این دستاوردها را میتوان دید – البته برای کسانی که میخواهند ببینند.
ببینید، اگر میخواهیم تحلیل و توصیف دقیقی از مسائل داشته باشیم، باید تحلیلهای آرزومندانه را کنار بگذاریم. امروز شاهدیم که رفتار دولت سوریه در قبال رویدادهای جاری، هیچ تناسبی با آنچه ایران در گذشته نه چندان دور برای تثبیت حاکمیت اسد انجام داد، ندارد.
اجازه دهید این مسائل را از منظری نسبی بررسی کنیم. نگاه کنید به واکنش رسانههای سوری در برابر ترور نصرالله، وقایع حمص و سنجال و تمام این رویدادها که بسیار عادی بوده است. شاید در مورد ترور نصرالله تنها به صدور یک بیانیه و محکومیت ظاهری بسنده کردند، و در مورد حادثه سنجال نیز با یک محکومیت ساده نقض حاکمیت ایران، به راحتی از کنار قضیه گذشتند.
به نظر میرسد سوریه، لبنان و غزه و تمام سرزمینهایی که زمانی به عنوان حوزه نفوذ ایران تعریف میشدند، امروز به سرزمینهایی تبدیل شدهاند که با ویرانی و خرابی گسترده ناشی از جنگ و نبرد روبرو هستند و تشنه سرمایهگذاری و بازگشت به چرخه جامعه جهانی هستند.
امروز مشاهده میکنیم که سوریه و بشار اسد درهای گفتگو را با جهان عرب و کشورهای حاشیه خلیج فارس گشودهاند و میخواهند از این مسیر، پلی برای برقراری ارتباط با اروپا بسازند. طبیعتاً اگر حضور ما در منطقه شرق مدیترانه با تضعیف و کاهش مواجه شود، این میتواند فرصت بسیار مناسبی برای ترکیه فراهم کند تا مجدداً جایگاه خود را در منطقه بازیابی نماید.
اساساً اگر ما در مسائل راهبردی و استراتژیک خود در حوزه سیاست خارجی تغییر نگرش نداشته باشیم و همچنان بخواهیم بر همان چرخه ایدئولوژیک و وظایف و مأموریتهای خودتعریفشدهمان – مانند محو اسرائیل یا حمایت بیش از حد و ایفای نقش دایه مهربانتر از مادر برای برخی جریانها – پافشاری کنیم، به نظر من در آینده با واقعیتهای سخت و غیرقابل انکار روبرو خواهیم شد.
به هر حال، قطعاً با توجه به شرایط اقتصادی کنونی ما و نیازهای امروز کشورهایی مانند سوریه و لبنان که محتاج بازسازی و سرمایهگذاری هستند، هیچ تناسب و تجانسی میان خواستهها و نیازهای امروز آنها با توانمندیهای ما وجود ندارد. به نظر من در آن منطقه، تمایل و اشتیاق به جنگ و تداوم شرایط موجود تا حد زیادی از بین رفته است و مردم قطعاً و یقیناً در جستجوی آرامش و صلح هستند.
در شرایط کنونی، بازنگری در سیاست خارجی و رویکردهای منطقهای ایران یک ضرورت انکارناپذیر است. واقعیتهای موجود نشان میدهد که ادامه سیاستهای گذشته با توجه به محدودیتهای اقتصادی و تغییر معادلات منطقهای، دیگر پاسخگوی منافع ملی کشور نیست.